من با دوستای مامانم تویه گروهی هسیم دوسه شب پیش گفتن اش دوغ درست کنیم دور هم باشیم
بعد یکیشون گفت خب میریم خونه فلانی (یعنی خونه من)
چون حامله هست و استراحت مطلق هس
بریم ی سر پیشش
منم گفتم چه خوب تشریف بیارید
بیاید بقیشم میگم
خب
دیشب قرار بود بیان بنده ها خدا یکیشون اش دوغم درست کرده بود.
مادرشوهرم دیروز عصر زنگ زد گفت کجایی گفتم خونه گفت میخاسم ی سر بیام پیشت اگر کاری داری کمکت کنم گفتم مرسی بیا
اتفاقا دوسای مامانمم امشب دارن میان اینجا
و اما بعد....
بگو گل جان
وقتی میدونن استراحت مطلقی چرامیان
یه خانوم زشت پشمالویی لایکم کنه ❤️
استراحت مطلق، مهمان
من تو بارداری اصلا از اومدن مهمون خوشحال نمیشم مخصوصا که استراحتم باشی خونت کثیفه
خلاصه مادرشوهرم اومد مامانمم اومد یکم خونه رو مرتب کردن. منم کلا دراز کشیدم رو مبل.
بعد مادرشوهرم گفت من میخام برم گفتم ن کجا میری
همشونو ک‌میشناسی همسن و سال هم ک هسین بمون و این حرفا .دیگه موند تا مهمونام رسیدن چنتاشون
بعد
سه سال بعد.....
خب همه رو یه جا بنویس گلم
بعد مادرشوهرم پاشد چایی دم کرد اورد جلوشون
دیدم تو قیافه هست و ناراحته . زنگ زد ب شوهرش گفت بیا دنبالم گفتم عه خاله کجا میری؟گفت من مهمون ناخونده هستم. با ناراحتی رفت خونه تا رسید خونه ی عالمه استوری گذاشت الان استوریاش میذارم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
9 ثانیه پیش
9 ثانیه پیش
9 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
