ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
تو زندگی خودمون الحمدلله نبوده چیزی ولی تو زندگی دوستم همه فامیل شوهرش بسیج شدن که این باردار بشه از عمه و عموها بگیر تا خاله و خان دایی و فلان .. فکر کن عمو شوهرش اومده میگه کی بچه میارید دیر شد دیگه .. بعد درد اصلی اینجاست که این بیچاره کلا پنج شیش ماهه عروسی کرده😐😤
مامانبزرگم ( مامان بابام) زمانی که کلاس ششم بودم داشتم میگفتم اره میخوام دوچرخه بخرم. بعد هی میگفت زشته سوار شه دختر بزرگ. الان میگن دختر آقای فلانی سوار دوچرخس🗿😂😂😂😂😂😂😂😂😂 وای
میگفت بیا تابستون پیش خودم بهت یکم خیاطی و بند انداختن یاد بدم😐😐😐😐🗿
و موقع کنکورمم گیر داده بود خانواده ما یه پزشک کم داره. ایشالا من میشم پزشک خانواده شون🗿
آخرم رفتم یه رشته مهندسی😁❤️
خداروشکر یه شهر دیگن. ارتباطمون چارچوب داره و دیگه نمیتونن چیزی بگن
به نام خدا این پست خوراک خودمه من و همسرم وقتی خواستیم ازدواج کنیم خانوادش مخالف بودن بعد روزی که اومدن جلسه معارفه اشنایی جاریم همش ازم سوال میپرسید بقیه ساکت بودن ، قصد ادامه تحصیل داری یا نه ، قصد کار کردن داری یا نه و ...... خیلی چیزا بعدم شروع کرد به شوهرم پیام دادن دختره رو ولش کن دیگه الان که محل کارتون یکی نیست بهش بگو قسمتمون نبود خدافظ این به درد ما نمیخوره و ... ینی قشنگ تا فردا ظهر خدا رو گواه میگیرم بالای 100 تا پیام به شوهرم داد اینو ول کن ، ببین انتظار نداشت با یه دختری روبرو شه که از لحاظ تیپ و هیکل و تحصیلات و سرزبون و... ازخودش بالاتر باشه فک کن 120 کیلو بود بعد روزی که اومدن واسه نامزدی 3-4 ماه بعد این 20 کیلو وزن کم کرده بود شده بودم انگیزه - بدیش اینه من تمام مدت این پیام ها رو دیدم و دلم خیلی شکست و میگفتم خودش دختر داره ، خواهر داره چطور انقدر بی رحم هست البته کلا 4 سالم از من و شوهرم بزرگتره ها نه فک کنی مثلا برگ خانوادس- در ادامه دخالتاش یبار من بعد از عقد یکم وزن اضاف کرده گیر داده بود باید قول بدی لاغر بشی و ... و در نهایت رفت چمدون عروسیمون رو تو گوش مادرشوهرم خوند اونم از خداش بود یه جوری منو بچزونه پس اکی رو به جاریم داد رفت بدون حضور و اطلاع من خریدای عروسیم رو کرد واقعا خدا ازش نگذره
این اتفاق برای من هم افتاده من شغلم سنگینه و وقت تفریح خیلییی کمی داریم یکبار هم خواستیم بریم ویلای خودمون هرچی گشتیم کلید نبود گفتیم اشکالی نداره لابد گم کردیم از رو دیوار میپریم
رفتیم دیدیم همکار شوهرم با خانواده دارن تو حیاط جوجه میزنند قبلا که همسرم بدون اطلاع من بهشون کلید داده بوده دیگه پس نداده بودن این هم به کلی فراموش کرده بود کلیدو ازش بگیره و خلاصه که ما برگشتیم تا اینا به تفریحشون ادامه بدن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
