2733
2739

بهش گفتم من بچه وقتی خوابه زنک زدی جواب ندادم دیگه نزن بچه خوابیده باشه جواب نمیدم الان زنگ زد دخترم خواب بود جواب ندادم ۱۰ باز پشت سر هم زنگ زد منم برداشتم گفتم چرا هعی زنگ میزنید اح دخترم خوابه حالا این جدا ما رفته بودیم تهران خونه برادر شوهرم اینا اونا گفتن بریم قم هم زیارت هم بگردیم مامانم زنگ زد کجایید گفتم با برادر شوهرم اینا اومدیم قم... دیروزم رفته بودم خونه زنعموم اینا زنعموم گف زیارت قبول مامانی میگف یه به ما نگفتن که میرن مسافرت که ما میگیم ما رو هم ببرید بعد مامانم برگشت گف شما میرفتید به ما هم میگفتید منو ابجیتم باهاتون میومدیم گفتم خجالت نمیکشید برید اونجا بمونید شبو پیش اونا بخوابید هر چند برادر شوهرمه ولی خب غریبست زشت نبود اونا رو میبردیم اونجا؟  


انقد عصابم خورده نشستم گریه میکنم هر جا میرم هر کاری میکنن از دماغم در بیاد


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728
منکه  دیگه خسته شدم

نمیفهمم دیگ چ کتم میگم اینکارو نکن انگار ب دیوار گفتم بازم انجام میده اتفاقا بدتر هم انجام نیده تا ی چی هم میگی عصبی میشی میزنن زیر گریه ک تو عذاب وحدان بگیری خسته شدم بخدا

والا منم عید با شوهرم و بچه هام رفتیم ی دوجا تهران گردی ب کسی نگفتیم اصلا دوس داشتیم خودمون باشیم بعدش فهمیدن هی گفتن چرا ب مانگفتین شاید دلمون نمیخاد با کسی بریم اصلا فامیلا فضول آدم شدن نمیشه از دست اونا جایی بریم سریع میگن ما هم می‌آییم نمیگیم هم بعدش دماغشون آویزونه

2740
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   mahsa_ch_82  |  11 ساعت پیش