سلام من شوهرم مثلا عاشقم بود آنقدر چند سال رفت و اومد تا خانوادم قبول کردن زندکیمونم اوکی بود منم خدایی زن بساز و صبوری بودم تو مشکلات...خلاصه بعد از سه سال و اندی بچه خواستیم شوهر عوضیم حامله که شدم دیگه کنارم نخوابید همش بهانه میآورد بچم دنیا اومد بازم رابطه نداشتیم و همش دنبال دعوا بود دیگه شاخکام تیز شده بود و زدم به روش که متوجه هستم داری خیانت میکنی اما فقط مدرکی ندارم رفت جلوتر از من ب خانوادش کلی دروغ و بدگویی کرد درباره و گفت میخام طلایش بدم پیش دستی کرد...من ب همه میگفتم بابا این داره خیانت میکنه صدتا دلیل دارم فقط با چشم ندیدمش با طرف اما شوهرم میگفت زنک دیوانه شده میخام ازش جدا شدم خلاصه جداهم شدیم توپروسه طلاق بالاخره یه بار گوشیش اتفاقی دست بچم بود پیامای دختره رو دیدم خیلی حس بدی بود دستام میلرزید چشمام میدید شمارشو پیاماشو اما مغزم کار نمیکرد که حتی بتونم شمارش و حفظ کنم حالم خیلی بد بود ...کلی بهش فحش دادم اما زیر بار بازم نمیرفت میگفت بااین توپروسه طلاق آشنا شدم نه از زمان زندگی مشترک😏گفت خر خودتی...حالا دو سال گذشته امروز بچم به باباش زنگ زد بچم میگف بیا دنبالم گفت نمیتونم اومدم با دوستام خارج از شهر...یه لحظه صدای دختره اومد باز اون حسای بد اومد سراغم خدا نیاره برای هیچکس خیانت رو...میدونم شوهرم نیست دیگه اما زندگی منو بچم سر اون دوتا نابود شد 😓خدا کنه جفتتون نابود شین همین...یه گردش و مسافرت منو نمیبرد اما این دوسال پنج تا مسافرت رفته مجردی و هربار گردشن...خدایا عدالتت کجاست پس
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.