ینی شوهرم واقعا همینقد ابراز احساس بلده

بخاطر پارچ اب نبود بخاطر برخوردش با خودم و حرفامه هر جی میگم میگه غر میزنی من ناراحت شدم و بعد ی هفته اشکم در اومد حتی نکرد ارومم کنه گرف خوابید من بدتر ناراحت شدم البته همیشه همینجوریه فک کن پسر کوچیکم بیست ماهشه بوسم میکنه میگه گریه نکن مامان ساعت چهار پاشده میگه ای بابا نمیذاری بخوابیم چی شده مگه به دهنش نمیاد بگه عزیزم دورت بگردم چته اخهههه دو‌کلمه محبت امیز بگه بعد من رفتم اون یکی اتاق اومده هی منطقی حرف میزنه مثلا اونم چ منطقی میگه مامانت اینجوری بود بابات اونجوری بود … میگم تو ب من گفتی عاشقتم و من واقعا دلم زندگی میخواس ک شوهرم دوستم داشته باشه فک‌کردم راس میگی تو در حق من ظلم کردی در حق خودت هم چون من دنبال زندگی عاشقانه بودم میگه تو هیچی نبودی من گرفتمت ینی دوست داشتم با اون همه بی احترامی ک بهم کردن و شروع کرده تحقیر و توهین ب من که مگه کی بودی دختر شاهی چیی مگه قیافه داری سگ میزنی میرینه رو کارمند پس دوست داشتم ک موندم پات ازدواج کردم… 

ببین واقعا موضوع پارچ اب نیس من هر چی میگم میگه غر نزن غر میزنی خسته م کردی ولم کن چی از جونم میخوای… گند میزنم ب این زندگی ی جوری میرم دیگه برنمی گردم و … گفتم تو رو خدا این‌کاپشناتو هی عوض میکنی ننداز اینجا بنداز تو کمد خب من همین الان خونه رو‌جمع کردم میگه غر نزن خب من صب باز میخوام اون کاپشن رو بپوشم حالا چهار پنج مدل کاپشن و پافر و … داره همه وسط خونه رو تخت و مبل منم میشم غر زن 

میگم بالکن یسره کثیفه خب خاک‌گلدون عوض کردی ی چی بذار زیر دستت باد اومده همه رو ریخته کل بالکن کثیفه میگه ای بابا خسته نمیشی اینقد غر میزنی من از دستت خسته شدم… میگم برنج پختی خشک‌شده رثغن نزدی انگار نمکم نداره میگه غر نزن اه خستم کردی و …. خب امشبم سر پارچ اب گفتم دهن نزن بریز تو‌لیوان همینو گفت خب منم ادمم پر شدم 

یسره داره از بالا برخثرد میکنه میبینه من ناراحتم گریه میکنم بدتر ی جیزی میگه قلبم بیشتر بشکنه و درد بگیره میگم میبینی ناراحتم این چجور حرف زدنه میگه حقته