دوتا تاپیک قبلیم یه گوشه از کاراشو گفتم
این فقط یه گوشه اشه
از بچگیم جز وحشی بازی و تحقیر هیچی ازش ندیدم
حتی یه بارم تاحالا منو بغل نکرده
امیدوارم به ازای همه سختی‌هایی که کشیدم خدا منو لایق بدونه چند سال تو دنیا بدون اون زندگی کنم و نفس بکشم
یه دوره ای بود شرکت کردم یادم نیست اسم دوره رو
ولی یادمه میگفت برای کسی از خیلی ازش بدتون میاد دعای خیر کنین
خدا شاهده من یه نفر تو زندگیم بود ازش متنفر بودم شدید اینقدر که آرزوی نبودنش برام شیرین بود ولی بعد اون دوره اینقدر فکرم تغییر کرد اون زمان براش آرزوی موفقیت کردم براش دعای خیر کردم
الان دیگه حتی به ذهنم هم نمیاد
واقعا خدا رو شکر میکنم که تونستم این ذهنیت رو از روح و روانم پاک کنم
الان دیگه عادت کردم هر کی آزارم میده میگم خدا خیرش بده باورت میشه کلا همه چی تغییر میکنه و اون هم آزارش رو ترک میکنه؟؟؟
اتفاقا خوندنم که راز شما رو به خالتون گفته
نمیدونم رازتون چقدر مهم و حیاتیه و صد البته کار مادرتون واقعا زشت بوده ولی عزیزم امیدوارم تو زندگیت اینقدر موفق و پیروز و شاد باشی که اصلا به این مسائل فکر نکنی که بخوایی اینقدر بابتشون خودتون داغون کنی سعی کن ازشون فاصله بگیری شاید رابطتون بهتر شد
من بشدت تحقیر شدم بشدددت جوری تحقیرم میکرد از اول توی جمع زیاد که چه بزرگتر چه هم سن های خودم و حتی از خودم خیلی کوچیک ترا هم آدم حسابم نمیکردن و میخرم میکردن و الفاظ خیلی رکیک نسبت بهم بکار میبردن چون علنا زنیکه حالیشون کرده بود که آزادید بینید به دخترم😏میدونی وقتی بزرگتر تحقیر کنه مدام میگی بزرگه نمیشه چیزی بگم اما اینکه همسن یا کوچیکتر تحقیرم میکردن و می‌دونستن نه میتونم به اونا تشر برم ن به ننه بی شرف بگم خیلی میشستم و اونا با گوز خند و حرص دادنم بشدت لذت میبردن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
