علنا گیر مبده منو حرص بده
خودش مشکل داره بیمار دلم براش میسوزه ولی دست از این اذیتش برنمیداره
هر اتفاقی تو خونه میفته به من ربط میده میگ تقصیر منه
اکثر روزا کلی ذکر یاودود یا مانع میگم باهام کار نداشته باش
امروز تا حد جنون حرصم داد جوابشو نمیدم جری میشه مسخرم میکنه مغزم مبخوره جوابشو میدم خودم عصبی میشم الان یک سردرد شدید گرفتم داداش های دیگم بابام از دستش فرار مبکنن بیرون یرن من ب جز خونا جایی ندارم