من یه سقط داشتم و مجدد باردارم از ترسم زیاد فعالیت ندارم دیروز شوهرم گف ینفر مهمون دارم کارش جوریه که اشنا تند تند میاد ولی اکثرا قبول نمیکنن بمونن و منم غذا اضافم میمونه رو دستم حالا دیروز گف ینفر منم یکم زیاد گذاشتم مهمون شد دونفر و به علاوه پدرشوهرم گویا غذا بکم کم شده قبول دارم سهل انکاری خودم بود امروز مجدد گف همونا براناهار میان و مادرشوهرم بازم قبول نکرد که مواد اولیه رو بگیره و بخاطر شرایط من اون درس کنه بماند که مهمونا نیومدن منم زنگ زدم داداشم اومد ناهار خوردیم بعد براشامم خوردیم شوهرم گف یه بشقاب براپدرم بده شام ندارن منم دیگه کم مونده بود یه بشقاب درحد ینفر کشیدم ولی خب غذا سردشده بود وقتی دادم گفتم گرمش کنین الان شوهرم اومده میگه مامانم میگه زنت ابرومونو برده اون از دیروز که غذا کم بود اینم از امروز که یکم غذای سرد داده خیلی ناراحت شدم ینز واقعا گرم کردن غذا انقد سخته ؟اعصابمو بهم ریختن بنظرتون من تقصیری داشتم
شما عروسی یا خدمتکار؟؟
بجا تشکرشه!
خودش بره درست کنه
یک واقعیت وجود داره
اینکه اطرافیان رو نمی‌تونیم تغییر بدیم
گاهی جای اینکه بهتر بشن بدتر هم میشن
پس لطفاً فقط فکر خودت باش
فکر بچه ت باش
فکر موقعیتت باش
سعی کن رفتار اطرافیان برات گذرا باشه و کارایی که باعث ناراحتیت میشه رو نادیده بگیری
به هر حرف و عملی حساسیت نشون نده که آرامش داشته باشی
به خودت برس
به تغذیه ت برس
استراحت کن
بیرون برو
بارداری به فکر خودت باش نه حرس بخور نه کار کن
این مهمون بازیا چیه تو این وضعیت
غذا از بیرون بگیره
چقدر بی درکن ولش کن
ببخشید میپرسم شما سقط داشتی الان امپول دور ناف میزنی؟
نه شما لطف کردین.درضمن فقط به فکر بچه ی توی شکمت باش اگه اتفاقی براش بیفته اول همه خودت اذیت میشی بعدم حرفای مادرشوهرت دیونه ات میکنه.عزیزم مهمون داره از بیرون غذا تهیه کنه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
