2733
2734

میشه لطفا منو قضاوت نکنید؟

عین واقعیت رو میخوام تایپک کنم 

من نه شمارو میشناسم ک تاپیک الکی بزنم ن چیزی بم میرسه تاپیکم بازدید بخوره...

فقط اومدم بنویسم که خالی شم خیلی دردناکه زندگیم:)

بچه بودم تقریبا میشد گفت 5 سالیم میشد یادمه مامانم تو خیابون کشون کشون میکشوندم که دنبال بابام بره 

خالمم باهاش بود فقط یادم میومد گریه میکردم به مامانم میگفتم خسته شدم بغلم کن ولی اهمیت نمیداد یکی خوابوند زیر گوشم گف راه بیوفت دنبالم دستمو میکشید پاهام خیلی خسته بود... از این خیابون به اون خیابون از این کوچه به اون کوچه که بابامو مچشو با زنا بگیره...

بچه ک بودم همیشه باید دعوا های اونارو تحمل میکردم ... نمیدونم مشکل از خیانتای بابام بود یا وحشی گری مادرم... ولی یادم میاد هیچ وقت پدرم دست رو مادرم بلند نکرد و همیشه بابام از مادرم کتک میخورد در کمال ناباوری!!!

یبار یادم میاد دعواشون شدت گرفته بود من خونه پدربزرگم بودم وقتی اومدم خونه کلی خون توی بشقاب غذا ریخته بود یه چاقو خونی دیدم پر از خون از در خونه تا دم در دستشویی خون میدیدم 

دست بابامو موقع ناهار خوردن بریده بود مامانم...

من از مامانم متنفر شده بودم 😞حالم ازش بهم میخورد به خاطر این کاراش...

یادمه یبار دیگه هم دعواشون بالا گرفت مادر بزرگ پیرمم بود در خونه رو قفل کرد مامانم شرو کرد به دعوا کردن به گلوی بابام اویز شده بود مادر بزرگ پیرمم با اون بدن ناتوانش سعی داشت اینارو از هم جدا کنه منه بچه ک اینقد گریه میکردم ول کنه دعوا رو ولی بیخیال نمیشد خیلی گریه میکردم 

بعد از اون ماجرا یه روز تو اتاقم تنها بودم ک وقتی یادم به اون دعواها افتاد اروم اروم دست به خودار*ض*ایی زدم

با اینکه اصلا نمیدونستم این عمل چی اسمشه یا چرا انجامش میدم حالمو خوب میکنه....

ولی خود به خود و ناخوداگاه دست به این کار زدم .. جالب اینجاس وقتی این کارو انجام میدادم با فکرو خیال دعواهاشون انجام میدادمش... ینی صحنه دعوا رو تصور میکردم

میبینید چ ضربه روحی به بچه هاتون وارد میکنید با دعوا؟

حالا ادامه داستانو بخونید... مینویسم براتون... 

بار دیگر دعوا کردن این دفه مامانم منو تو اتاقم زندانی کرده بود تنها چیزی ک میشنیدم فقط صدای جیغو داد بود مث سگ گریه میکردم میکوبیدم تو در کع درو باز کنه مامانم ولی گوشش بدهکار نبود

خیلی استرس بم وارد شد جوری که باز داشتم به اون کار کثبف فکر میکردم درجا اون کارو انجام دادم و در ثانیه ذهن خودمو اروم کردم 

همیشه میگفتم ینی این کاری که یه لذت خاص داره و فکرمو اروم میکنه چیه؟ همه اینو بلدن یا فقط من؟؟؟

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728

بار دیگر اتفاق افتاد این بار تو مدرسه راهنمایی بودم تا بعد از ظهر جلو در مدرسه موندم ولی کسی نیومد دنبالم هر چقد گوشی بابامو گرفتم خاموش بود کسی جواب نمیداد گوشی سرای دار مدرسه رو گرفتم زنگ زدم به بابام یهویی جواب داد با گریه التماسم کرد میگف به مادرت بگو منو ولم کنه تورو خدا 

من از تو بدترم دقیقا منم از ۵ سالگی خود.....میکنم و نمیدونستم‌چی بود اونم‌مامان بابام مقصرن بابای من هم‌معتاد بود هم‌مارو میزد هم‌خیانت میکرد هم وحشی‌ها کاش خبر مرگش برسه ازشون نجات پیدا کنم

تاریخ کاربریم تاریخ تولدم نیست غیر از استارتر هم کسی ریپم نزنه حوصله بحث ندارم 

منم ک مث بید میلرزیدم حالم خوب نبود اصلا :))

زنگ زدم مامانم گفتم چیشده گف باباتو با یه زنه تو ماشین گرفتم رو دستشو الانم میخوام زنگ بزنم شوهر زنه بیاد حتما باباتو قصاص میکنه شوهرش....

منی که کلی گریه کردم و از مامانم خواهش کردم بابامو ازاد کنه مامانمم ماشین بابامو ازش گرفت و ازادش کرد 


2740

وقتی برگشتم خونه مادرم بم میگف زنه رو برد طلافروشی منم دنبالشون رفتم تا اینکه مچشو گرفتم نمیدونی چ حالی داشتم.... تازه یکی هم خوابونده بود زیر گوش زنه ولی به نظرم باید خفش میکرد...

خلاصه ک گذشتو گذشتو گذشت اینا با کلی جنگو دعوا طلاق گرفتن و اصلا بابام نتونست اون زنه رو رها کنه و همچنان بعد از 8 سال هنوز با زنه در ارتباطه...و 

پدرو مادرم رو بعد از 8 سال جدایی به زور برگردوندم پیش هم و باز هم بابام همین کارا رو انجام میده و دست بردار نیست

یه مدتی عمم براش مکان جور میکرد ک بره با زنه

یه مدت به بهانه های مختلف.... میرفت تو خونه زنه و باهاش...

یه مدت اصلا طلاق گرفته بودن راحت میرفت

ولی چیزی ک هست من دارم از عذابی میسوزم ک مادرمو باز اوردم پیش این اشغال و داره ذره ذره جلوم اب میشه:) ذوب میشه و در نهایت میمیره

فقط اگر بخوام کلی از این داستانا بگم خیلیییییییی زیاده دستام خسته شد اینقد تایپ. کردم ولی خواستم بگم که چقد یه بچه میتونه تو زندگی اسیب ببینه من هنوز خودارضایی رو ترک نکردم و دیگه حسی به مردا ندارم نمیتونم تح** ریک شم و کلا بدنم نابود شده :)( 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز