پیرو تاپیک قبلم ک راجب خوابم بود ولی احساس میکنم خواب نبودم چون وقتی بیدارشدم دقیقا تو همون حالی بودم ک اون بیدارم کرده بود و پتو روسرم بود،تروخدا کمکم کنید چیکار کنم از ترسم نمیتونم بخوابم همش چشماش تو ذهنمه اون خنده مزخرفش😭😑یادش میفتم نفسم میگیره و الانم نمیتونم برم تواتاقم نشستم تو پذیرایی میترسم بخوابم دوباره بیاد😭چیکارکنم یادم بره من عاشق تاریکی و تنها تواتاقم موندن بودم هر صدایی میاد یخ میزنم از ترس خداجونم من اصلا ترسو نبودم لعنت بهش😭😭😭😭