میگن با طلاق عرش خدا میلرزه
هیییچ وقت فکر نمیکردم نصیبم بشه اما شد خودمو کشتم که طلاق نگیرم اما خدا چیزی نشونم داد که راهی نداشتم
طلاق سخت نیست کمر شکنه وقتی یاد روز عقدم میفتم دلم کباب میشه واسه خودم خوشحال بودیم هر دو
یاد خرید کردن واسه خونمون
یاد روزایی که میتونست خیلی بهتر باشه
یاد خرید جهیزیم شب قبل عروسیم که تا صبح نخوابیدم
حالا باید برگردم از اول دوباره شدم دختر خونه بابام اما این بار فرق داره حوصله و ذوقی ندارم
پستای مربوط به عروسی رو تو اینستا رو رد میکنم
میبینم یکی حاملس بغض میکنم ماشین عروس میبینم بغض میکنم
شوهر من بی شرفی رو تموم کرد در حقم اما من بازم ۲۰۶ که میبینم نگاهم میفته به پلاکش شاید خودش باشه😔😔😔 این درد و کجا ببرم؟؟؟