اولین سفر اینقدر مادرش زنگ زد زنگزد زنگ زد ک ب مقصد رسیدیم برگشتیم شوهرم دلتنگ مادرش شد ۰😪💔 مثلا ۲۴ دفعه از لحظه حرکت تا غروب زنگ زد فرداشم هی زنگ زد زنگ زد ک بر گشتیم تو راهم کتک خردم از شوهرم گفتم مادرت چرا اینقدر هی زنگ نیزنه
تازه برا من هیجی تو رله خرید نکرد ولی برا خواهرش و مادرش خرید کرد بمیییرم برا بچم ک ۶ ماهه بود شیر خشک نداشت نخرید اب قند میدادم شیرم کافی نبود تازه بچم حساسیت شدید داشت فقط اپتامیل پپتی جونیور میتونست بخوره شیر خشک شیر خودمم ک میخرد بدنش کهیر میزد 😪💔💔💔💔💔💔💔💔💔💔
خدایا منو بکش خاطراتمو یادم نیار