ما رفته بودیم مسافرت با فامیلامون از شبی که برگشتیم یه بند داره عربده میزنه و میگه اینجارو بشور اونجارو بشور بچه های فلانی فلانین
کلا مامان من ادم سمی هستش اعصاب منم داره خراب میکنه
به تنها چیزیم که اهمیت میده اینه که هیکل و قیافش خوب باشه حتی تو خیابون انقد ذوق میکنه یکی نگاش میکنه
😕😕 سعی کن برات عادی شه هر چند نمیشه به حرفاش اهمیت نده
توام جواب مامانتو عین خودش بده تنهاراهش همینه
نمیشهههه تا هدفون میزارم شروع میکنه اسممو صدا کردن
امروز صبح بهم میگه پاشو روفرشی پهن کنم میگم خب تو اول پاشو بعد لگد میزنه میگه حاضرجواب شدی:////
بعد رفت خوابید
حالا اینا هیچی همه خوراکی ها و میوه ها و اجیل همرووو برا خودش قایم میکنه بابای من کلی میخره بعد میگه کی اینارو خورد مامانم میگه من
بابت اینکه زیتوناشو خوردم انقد منو کتک زد
