2733
2734

گشنگی زده به سرت

ت‍‌ت‍‌ل‍‌و میگه: در عالم هستی ، من وجود ندارد !! ما تنها ما می‌شناسیم...     خلاااص👑       سُکوت گاد تَرین لِوِل پُختگیه/گࢪگ.بآش.نزآࢪ.نسلت_بسۅزه💯📿                 #آࢪزۅ.باش.نہ_خاطࢪه👩‍🦯                  میگن علم بهتر است یا ثروت ولی کتابو مُفتی نِمیدن بِخونی؛)! 🤣💸🙃                                   یا مثل یه شاه راه برو یاجوری راه برو که برات مهم نیست شاه کیه با الاغ بحث نمیکنن ..سوارش میشن 🤙😹ه‍‌زارت‍‌‌ا روی‍‌‌ا ک‍‌ش‍‌‌ت‍‌‌ه م‍‌ی‍‌‌ش‍‌‌ه ت‍‌ا ی‍‌‌اد ب‍‌گ‍‌‌ی‍‌‌ری زن‍‌دگ‍‌ی روی‍‌ای‍‌ی ن‍‌ی‍‌‌س‍‌‌ت🦅 بم‍‌ن‍‌چ‍‌ھ رو ی‍‌اد ب‍‌گ‍‌ی‍‌ر ت‍‌ا ب‍‌ت‍‌وچ‍‌ھ رو ن‍‌ش‍‌ن‍‌وی   نبر صدا تو بالا برام لاتی پُر نشه .فاز عوض کن که منم از اون کانال درام. ایزی ایزی تامام تامام😏          گـ‌اهـے بـ‌ایـב باخـ‌ت تـ‌ا بُرב

بچه ها باورتون میشه!!!

دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.

2731

من یبار شب خونه تنها بودم

خیلیم گشنمه بود

رفتم دم یخچال ی موز برداشتم 

حس کردم یکی پشت سرمه برگشتم 

دیدم هیچکی نیست

وقتی رومو کردم طرف یخچال موزو پوست بگیرم

دیدم هویج تو دستمه

ترسناک نبود

ولی خاطره بود دیگه 😅

من ماه رمضون واسه دومین بار اومدم روزه گرفتم

بعدکلن با داداشم نمیدونم سرچی دعوام شدقهرکردم اومدم تواتاقم حتی یه لیوانم اب نخوردم

بعد همینجوری داشتم صلوات میفرستادم باخودم میگفتم اگه داداشم بیاددنبالم به حرمت رمضان اشتی میکنم باهاش

دیدم یکی پشت دره تو تاریکی تاخواستم بگم داداش تویی یهویی با سرعت یه چی سیاه مانند اومد سمتم که خفم کنه قشنگ بدنم قل شد نتونستم چیزی بگم اصن نمیتونم بگم بختک بود چون بختک توخواب میاد سراغ ادم

بعدمن اونقدر اول لحظه نفسم بالانمیومدحالم بدبود ک گفتم اخره خطه حتی توذهنمم نمیتونستم اسم خداروبیارم بلخره باکلی زجز تونستم با یاحضرت عباس یاخدا

تونستم تنموتکون بدم خانوادم اومدن سراغم

2738

ما مستاجریم چن سال پیش رفتیم یه خونه بالای کوه ک صاحب خونش میگفت اینجا جن داره ما باورمون نشد

تعریف میکرد وقتی رفته حموم دخترشو صدازده که بیا پشتمو لیفه بکش اونم اومده اینقدر پشتمو لیفه کشیده ک خون اومده هرچقدر گفتم بسه از کارش دست نکشیده تا با بدبختی از دست دخترم فرارکردم اومدم توهال که دیدم ا پنجره که دخترم بالباس بیرون داره میاد تو

 بهش گفتم توکه الان تو حموم بودی چجوری رفتی بیرون

 دخترم گفت چی میگی توهم زدی مامان؟ هرچقدر گفتم یکی شبیه تو پشتمولیفه کشیده باورش نمیشده

بعد کلن ا همون وقتی که اومدیم این خونه من همش توخونمون گربه میدیدم که کسی نمیتونست ببینتش

 یا یه شب زیر بارون یه کسیو دیدم که انگار چادر سرش بود بعدم هرشب همش بختک میفتاد به جونم اینقدر اذیت میشدم که خدامیدونه کلی سید مختلف رفتم کلی دعاکردم تاثیر نداشت رواشناس روانپزشک رفتم بازم وضع همون بود

ی سری تواتاقم چندتا پارو دیدم که مثل سم بودن ا ترس همش میومدنو میرفتن

با دیدنشون نمیتونستم تکون بخورم بعدش همون شب که خوابیدم دیدم دونفر بالا سرمن باجیغ  مامانمو صدا زدم گفتم ایناکین مامانم از در با یه لیوان اب اومدتو گف اینا اذیتت نمیکن نترس بعد گفت واست اب اوردم بیابخور

 من ا شدت ترس نخوردم یهو یکیشون دست اورد رو صورتم

یهویی دیدم دراتاق باز شد

 بازم یکی شبیه مامانم اومد تواتاق میخواستم دیوونه شم وقتی دیدم دونفر شبیه مامانمن حالم بدشد چشاموبستم همش پشت هم جیغ میزدم وقتی چشامو بازکردم دیدم داداشمومامانم بالاسرمن

من خودم یه تصادف دیدم یه موتوری بازنش خورده بودن زمین و ماشین از روشون رد شده بود  مرده شکمش ترکیده بود روده هاش اصراف پخش شده بود خانمه هم چشماش از حدقه زده بود بیرون و سرش له شده بود زبونش از دهنش زده بود بیرون  یارو هم فرار کرده بود میگفتن یه وانت ابی بوده. خیییلی صحنه وحشتناکی بود

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687