عزیزم
من ۱۵ ساله ازدواج کردم
همسرم منو دید و خودش منو پسندید
من محجبه هستم و همسرم بسیار مذهبی و معتقد
خانواده شون کاملا اپن هستند و بی حجاب
از اول مادرشون گفتند من از این دختر خوشم نمیاد
با خانواده اش جنگید تا با من ازدواج کنه
الیته عاشق نبودیم
یا حداقل من نبودم
ایشون میگه من از اول عاشقت شدم و گفتم الا بلا این دختر رو میخوام
چون همسرم در دوران مجردی ،به علت تضاد زیاد با خانواده اش ،چند سالی رو جدا زندگی میکرده و حتی قهر بوده و به خاطر خواستگاری، رفته سمت شون،خانواده اش از ترس اینگه دوباره پسرشون رو از دست ندن و دل شون خوش بوده که به خاطر ازدواج پسرشون برگشته پیش شون،با اکراه قبول می کنند.
همسر من ماه ترینه
خیلی آقاست
خیلی
اما خانواده اش این ۱۵ سال نگذاشتند یک آب خوش از گلو ما پایین بره
سر هر اتفاقی مادرش چنان تن و بدن منو میلرزونه که خدا میدونه
من ۲۰سالگی ازدواج کردم و الان ۳۵ ساله هستم
اما به اندازه یک زن ۷۰ ساله سختی کشیدم
نصیحت خواهرانه منو بپذیر
همسرت ،از طرف خدا هم بیاد،وقتی خانواده بدی داشته باشه ،زندگی ات جهنمه
جهنم
الان نه برای همسرم اعصابی مونده نه برای من
از بس زندگی ما رو جهنم کردند
همسرم هم از زمین تا آسمون نسبت به ۱۵ سال پیش عوض شده
هندز هم خیلی خوبه ها
اما من اگر برگردم به گذشته و فرصت دوباره داشته باشم هیچ وقت با پسری ازدواج نمی کنم که خانواده داغونی داره
چون در نهایت خانواده اش به زندگی تون گند می زنند
برعکس اگر پسری خوب نباشه،خانواده اش خوب باشند میتونند با نصيحت و حمایت شما ،پسرشون رو آدم کنند
خانواده خیلی خیلی خیلی خیلی مهم تر از خود پسره
الیته اصلا بحث من مذهب و اینا نیست
بحثم اینه وقتی از روز اول نخوانت یا عوضی باشند تا آخرش بدتر هم میشن