جاری من با شوهرش و مادرشوهرم رفتن خونه پدر من برای مسافرت، بعد که برگشتن اومدن تا خونه مادرشوهرم دزد زده و همینطور بردارشوهرم مریض شده…
الان جاریم بهم میگه از زمانی رفتیم مسافرت این بلاها سرمون اومد یعنی منظورش اینه خانوادم چشمشون زدن
من جوابش ندادم ولی خیلی خودخوری کردم
بنطرتون چی بهش بگم که بهش فهمونده باشم حرفش بهم برخورده…