لیلا حتی اسمش برام وحشتناکه.
سرطان؟
من تحمل شنیدنشو نداشتم.
خیلی سنگینه برام.
سخت تر از اون اینه که هیچکس نمیدونه نمیتونم بگم بهشون...
مادرم از بین میره.
پدرم داغون میشه...
جوری درگیر کرده که حتی فکرشم نمیکردم...کل تیروئید و لنفا و قسمتی از ریه.
بعد عملی که هیچوقت تن بهش نمیدم باید برم شیمی درمانی.
حتی ید درمانی و پرتو هم جواب نخواهد داد به احتمال زیاد.
من فکر میکردم بخاطر چاق شدنم تنگی نفس دارم!
بعد این همه مدت فقط اومدم که باتو حرف بزنم..نمیدونم بعد از امشب دیگه کی میام...فقط اومدم بگم اره ظاهرم خوبه چون هستیم درک میکنه ناراحتی منو.چون بخاطر اونم که شده باید خودمو خوب بگیرم بچم غصه نخوره.
ولی این مدت نه عید سفره هفت سین چیدم نه چیزی...
دل و دماغ ندارم...
تو درگیر من نباش عزیزدل...تو به من فکر نکن لااقل خیالم راحت باشه وجود بی ارزشم کس دیگه ای رو اذیت نمیکنه...
به خودت برس به بچه هات زندگیت...
ببینم دیگه کِی دل داغونم منو میکشونه اینجا...