تلخ ترین و شیرین ترین اتفاقی که امسالی که تقریبا رو به پایانه براتون چی بود؟
فقط در حد یک جمله بفرمایید...
نوشتن این شعر اینجا هم به نظرم خالی از لطف نیست:
بهار که بیاید، دیگر رفته ام، بهار، بهانه رفتن است. حق با هدهد است که
می گفت: رفتن زیباتر است،
ماندن شکوهی ندارد؛ آن هم پشت این سنگ ریزه های طلب.
گیرم که ماندم و باز بال بال زدم، توی خاک و خاطره، توی گذشته و گِل.
گیرم که بالم را هزار سال دیگر هم بسته نگه داشتم، بال های بسته اما
طعم اوج را کِی خواهد چشید؟
زندانی شدن سلطانم تلخ ترین
شیرین یادم نیست واقعا 💔
هیچ اتفاق تلخ و شیرینی نداشتم
تلخ ترینش روبه رو شدن با حقیقت شیرین ترینش درک کردن زندگیم و هدفش
اینکه بابام نذاشت ادامه تحصیل بدم 💔
کلی پیشرفت فردی تو زندگی خودم داشتم خیلی چیزا فهمیدم
ازدست دادن دو تا بچه هام.سقط شدن...اتفاق شیرین نداشتم نه تنها امسال بلکه کلا تاحالا اتفاق شیرین نداشتم.ولی تلخ اگه بخوای تا صبح دارم که بگم برات
شیرین ترین اینکه امسال اولین بار بود قسمتم شد برم پیاده روی کربلا تا حالا پیاده روی نرفته بودم غیر از محرم رفته بودم فقط بعدشم قسمت شد برای اولین بار برم اعتکاف و واقعا از اینکه سی سال اعتکاف نرفته بودم برام حس حسرت ایجاد می‌کنه و تعجب میکنم از خودم اعتکاف فوق العاده بود واقعا
تلخ ترین هم نمی‌خوام بگم کلا مدلم مدل گفتن چیزای منفی نیست
امسال کلا برای‌من‌تلخ بود هیج اتفاقی خوب نیافتاد الزایمر پدرم مرگ عمم زمینگیر شدن زن عموم قبول نشدن شوهرم در کنکور بعد از یکسال اروم‌نگه داشتن بچه ها و خونه موندن
رفتیم کربلا کلی اتفاق بد رنگارنگ براموم افتاد هیجی از زیارت نفهمیدیم مریضی دایمی پسرم و ضعیف شدنش سرطان پسر عمه جوانم و هزار تا افتاق بد دیکه
شیرین ترینش کات کردنم بود
هرررر چی فکر کردم یادم نیومد دوست داشتم اول خاطره خوب بگم
ولی تلخ ترینش تصادف داییم و خونوادش سخت بود خیلی
یه بار هم خودم کهیر زدم دو شب تا صب گریه میکردم فک میکردم جاشون میمونه 😂😂
تلخی رو نمیگم
شیرین ترینش رسیدن دو تا مرغ عشق بعد از ۲۰ سال
تلخ ترین ...عمل تعویض مفصل مادرم ک خیلی اذیت شد
شیرین ترینش هم پسر شیرین زبون من تازه ب حرف اومده دلم قنج میره براش
و مامانم پاهاش روبراه شد خدا رو شکر
