دیشب عروسی یکی از دوستای شوهرم دعوت بودیم درسته حالا هیچکس و و اوتعروسی نمیشناختم حتی عروسو ولی خیلی دلم میخواست برم دلم گرفته بود تو خونه ساعتای هشتو نیم بود زنگ زدم شوهرم گفتم چرا نمیای اماده شیم بریم مغازه رفیقش بود گفت بعدا حالا میام .نه شد.نه و نیم شد نیومد متم عصبی شدم رفتم یه چیزی خوردم که بگیرم بخوابم ساعت ده اومده میگه بریم عروسی! گفتم الن دیگه دیره زودتر میومدی منم انقد تنها نمیذاشتی من دیگه نمیام هرچی اصرار کرد بیا گفتم نمیام دلم میخواست ار اول عروسی برم نه آخرشو دلخور شد تنها رفت .حالا میگه تو هیجا نمیری گوشه گیری لجبازی گناه من چیه کارای اون دقیقه نوده
میشه برای شادی روح خواهرم صلوات بفرستی اگه فرستادی بگو منم برات بفرستم مهربونم ) مامانِ یه دخملِ فرفری 👧 شاعر میگه که "موهای فرفریت شده دلیل این زندگی " آقا علی نین آروادی 😌 به قول دکتر انوشه که میگه : گیریم عذرخواهی کردی برای حرفی که زدی با ذاتی که آشکار شد چه میکنی ؟!
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه