ما یه پسر ۱ سال و خورده ای داریم امشب شوهرم زودتر اومد خونه با بچه بازی کرد و شام خوردیم.من رو مبل نشسته بودم فیلم میدیدم که پسرم یهو پرید رو شکمم من ناخواسته از درد یه جیغ زدم و آروم زدم رو دستش بعد بغض کرد خودمم از خودم ناراحت شدم خواستم بغلش کنم ولی پرید بغل باباش شوهرمم به من توپید که چته بچرو میزنی جای فیلم دیدن برو آب بخور نرینی به اعصاب منو بچم که منم بلند شدم برم اتاق و گفتم ولم کن بابا اینم دستمو گرفت یه نیشگون گرفت😢 اصلا معلوم نبود چه مرگش بود منم گریم گرفت رفتم اتاق دیگه ساعتای حدود ۱۱ شب خواستم لج کنم نرم بیرون ولی دیگه با بچه خودم که دعوا ندارم رفتم گفتم بچه رو بده شیرش بدم شوهرمم معلوم بود میخواد آشتی کنه هی نمک میریخت دست میزد بهم و میخندید دیگه منم فردا که قراره برم خرید خرش کردم و آشتی کردیم ولی خیلی ناراحتم ازش هیچوقت تاحالا سر بچه دعوا نمیکرد باهام😔 همیشه میگه تو عشق زندگی منی پسرمونم ثمره این عشقه ولی الان حس میکنم فقط به پسرمون اهمیت میده و منو دوست نداره😔