رفته بودم از یه شیرینی فروش یخورده کیک یزدی بگیرم یه پیرزن اومده گفت یخورده از اینا بده با بداخلاقی گفت بعد قناده گفت کدومش مادر پیرزنه با بداخلاقی گفت من پول مول نمیدم جمع کن بده قناده گفت چشششم مادر رو جفت چشام تو فقط بگو از کدومش میخوای کی حرف پول زد خودتو ناراحت میکنی. همچین با بداخلاقی پیرزن مهربونی کرد چنددد هفته س هنوزم میاد تو ذهنم اومدم به شوهرم تعریف کردم از وجود همچین آدمی کیف میکرد