2737
2734
عنوان

افسردگی

368 بازدید | 25 پست
سلام تاریخ زایمانم 20 اردیبهشت ماه بود ، حدود اخرای شب بود که به زایشگاه مراجعه کردم و دستگاه nst رو بهم وصل کردن . ماماهای تازه کار برای خوب شدن حرکات جنین به شکم من ضربه های محکمی زدند و وقتی اعتراض کردم گفتن داریم از خواب بیدارش می کنیم . متخصص زنان بعد از مدتی اومد و منو معاینه کرد و گفت دهانه رحم 2 سانتیمتر باز شده اما چون سر بچه بالاست بستری نمیکنم برو و پیاده روی کن هر وقت احساس درد داشتی مجدد مراجعه کن ولی حرکات بچه رو کنترل کن اگه کم شد بلافاصله بیا . صبح روز بعد برای ازمایش ادرار به بیمارستان مراجعه کردم که در این حین متوجه شدم بچه حرکت نمی کنه به زایشگاه مراجعه کردم و از من خواستن که چیز شرین بخورم و بعد مراجعه کنم . مجدد منو زیر دستگاه ان اس تی بردند و چون نتیجه رضایت بخش نبود و بچه حرکت نداشت مجدد این کارو کردن و دوباره بیست دقیقه زیر دستگاه بودم که دیدم نوار قلب بچه داره صاف میشه به ماما گفتم چرا صافه نوار قلب استرسی شد و گفت احتمالا به خاطر انقباضات رحمی هست . بعد پایان بیست دقیقه دوم با متخصص زنان تماس گرفت و دکتر دستور داد بستریم کنن تا با آمپول فشار روند زایمان رو شروع کنن . به اتاق بستری رفتم و نمونه خون از من گرفتن . بعدش دستگاه شنیدن ضربات قلب جنین رو به شکمم وصل کردن که ناگهان صدای قلب بچه افت کرد و اورژانسی سزارین شدم در صورتی که به نظر من همون 20 دقیقه اول که حرکت بچه حس نشد و نوار قلب مشکل داشت باید اورژانسی اعلام می شد وضعیتم و نباید دوباره بیست دقیقه رو زیر دستگاه می رفتم و زمان طلایی از دست می رفت، با صدای فریادهای یه مرد به هوش اومدم و دیدم پزشک جراح بالای سرم فریاد می زنه که چرا دیر اومدی چرا دیر اومدی ، احساس درد شدیدی داشتم با هر زحمتی بود فقط تونستم بگم بچم ... دکتر فریاد زد حالش اصلا خوب نیست . بیهوش شدم دوباره به هوش اومدم با فریادهای دکتر دوباره پرسیدم بچم ...دکتر گفت زنده نمی مونه حالش خیلی بده . رفت و برگشت و گفت بچت مرده ... فریاد زدم و گریه کردم و دکتر هم فریاد می زد که چرا دیر اومدی . بیهوش می شدم و به هوش میومدم زجر می کشیدم و مرگ فرزندم رو باور نمی کردم . نه ماه انتظار ... ازشون خواستم بچم رو بهم نشون بدن قبول نمی کردن التماسشون کردم . اوردن گذاشتن روی سینم چون بدنم حس نداشت فقط تونستم نگاش کنم . فرشته ی معصومم اروم خوابیده بود ولی ناگهان از دهان و دماغش خون اومد ، فورا بردنش و هر چی التماس کردم دیگه به من نشونش ندادن . به همین راحتی نه ماه انتظار من دود شد و هوا رفت گفتن که دچار دکولمان مخفی شده بودم و جفت کنده شده بوده . به نظر من ماماهایی که ضربه به شکمم زدند عامل دکولمان بودند چون من نه دیابت دارم و نه فشارخون و نه هیچ مشکل دیگه ای . بچه هم کاملا سالم بود . از همه کادر پزشکی شکایت کردیم و بچه رو کالبد شکافی کردن . پزشکی قانونی گفت بچه سالم بوده من شدیدا افسرده شدم و توی این سیزده روز کاملا نابود شدم . چطور دوباره به زندگی برگردم؟ پسر چهار و نیم ساله هم دچار بحران روحی شده چون خیلی منتظر نی نی بود . چکار میتونیم بکنیم؟؟؟ نابود شدیم .... نابووود دوستان ارزوی صبر کنین واسم که خیلی نیاز دارم . همش گریه می کنم و مرگ فرزندم رو هنوز باور نکردم . فرشته ی بی گناهم محمد اسماعیل آسمونی شد و ناباورانه در سوگ مرگش هستیم....
عزیزم نمیتونم بگم چقدر ناراحت شدم.واقعا قلبم شکست.برات آرزوی صبر دارم.مادر نشدم ولی میتونم بفهمم که 9 ماه رو به عشق دیدن بچت گذروندی.فقط آرزو میکنم دل شکستت آروم شه
تو زیباترین خوابی که بیداریه من دیده😍😍
آخی,ایشالا خدابهت صبر بده ایشالا زودی یه بچه ی ناز وسالم قسمتت بشه ازته دلم برات آرزوی سلامتی میکنم منم منتظر پسرمم واسه منم دعاکن
دلت که گرفت، دیگر منت زمین را نکش راه آسمان باز است، پر بکش او همیشه آغوشش باز است، نگفته تو را میخواند ؟ اگر هیچکس نیست، ♥خدا♥ که هست... چه بسیار کلام ها که پاسخ شان سکوت است. "حضرت علی (ع)"


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
عزیزم واقعا متاسف شدم راستش ضربه نمیتونه باعث دکولمان باشه ولی معطلی که در انجام سزارین کردن احتمالا باعث این فاجعه شده خدا لعنت کنه کسایی که زایمان طبیعی رو توی این مملکت اصل قرار دادن نه سلامتی مادر و بچه رو الهی بمیرم برای دلت
تو کمان کشیده و در کمین،که زنی به تیرم و من غمین، همه ی غمم بود از همین، که خدا نکرده خطا کنی...
خداازشون نگذره چجورباجون مردم بازی میکنن.چراهمه چیزوبازورمیخوان؟حالاطبیعی نشد که نشه به درک .اینقدرمادروتووضعیت خطرناک نگه میدارن که اینجوری بشه .واسه یکی‌ازدوستای ماهم چندروزپیش مشابه این اتفاق افتاده .واقعا ماچه گناهی کردیم؟
* کسی که نهان خود را اصلاح کند، خدا آشکار او را نیکو گرداند، و کسی که برای دین خود کار کند، خدا دنیای او را کفایت نماید، و کسی که میان خود و خدا را نیکو گرداند، خدا میان او و مردم را اصلاح خواهد کرد.
واقعا متاسفم واسه هممون تو جامعه ای زندگی میکنیم که ی بچه رو نمیتونن سالم از شکم مادر خارج کنن... واقعا خدا از هرچی دکتر و ماما که درست انجام وظیفه نمیکنن نگڌر
زندگی زیباست چشمی باز کن  
2738
خیلی بهم ریختم .لعنت بهشون. ازخدابرات آرزوی صبرمیکنم .امیدوارم خداخودش برات جبران کنه وبه قلبت آرامش بده.
* کسی که نهان خود را اصلاح کند، خدا آشکار او را نیکو گرداند، و کسی که برای دین خود کار کند، خدا دنیای او را کفایت نماید، و کسی که میان خود و خدا را نیکو گرداند، خدا میان او و مردم را اصلاح خواهد کرد.
آخ، خدا بهت صبر بده عزیزم، بچه‌ها فرشته اند، فرشته تو نیومده پرواز کرده، جاش امن و راحته، از خدا واست صبر میخوام
به پسرت بگو خدا نی نی رو اشتباهی فرستاده، قراره بعدا یکی دیگه بفرسته ما منتظرش می مونیم
افق تاریـک، دنیا تـنگ، نومیدی توان فرساست، می دانم! ولیکن ره سپردن در سیاهی، رو به سوی روشنی زیباست!
منم خیلی ناراحت شدم. امیدوارم خدا بهت صبر بده. من بچه سوم رو ناخواسته باردار شدم. و دنبال سقطش بودم. ولی خوب سقط انجام نشد. آرزو میکردم تو این نه ماه اتفاقی براش بیفته . و یا مثلا بند ناف دور گردنش بپیچه. ولی الان دیگه نه. دوسش دارم ومنتظر اومدنش هستم. خدا هیچ مادری رو داغدار نکنه.
دلم رو فقط با یاد خدا آروم میکنم.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   niهانیتاha  |  17 ساعت پیش
توسط   mahsa_ch_82  |  19 ساعت پیش
توسط   یکتا۸۳  |  1 ساعت پیش