دوران سال اخر دبیرستان بودیم یه اقایی جهت اشنایی از مدرسه تا خونه منو تعقیب میکرد بعد یروز که تنها بودم بهم شماره داد ولی من از بس ترسیدم شماررو بردم و به دوست صمیمی قضیرو گفتم دوستم گفت اصلا فرد مناسبی نیست و باهاش دوست نشو بعد هر روز برای من خبر می اورد که فلان کارو کرده و فلان چیزو انجام داده تا من واقعا از پسره سرد شدم و اون پسره هم رفت .....
چندسالی هست از اون موضوع میگذره
دیروز شنیدم خودش شنبه هفته ی پیش خواستگاریش بوده با همین پسره😶
تازه رو دروهم امروز دیدمش گفت چه خانواده ی با اصالتی هستن امشب بله برونمه
عروسیم دعوتت میکنم