دختر عمو من چند سال ازم بزرگتره و مجرده. طفل معصوم اینقدر خوشگل و خفن بود که حد نداره. کاملا آدم سالم و نرمال بود ولی تصادف کرد تموم کرد. یعنی فوت شد قشنگ.
بعد تا شوک بدن برش گردونن چون چند دقیقه اکسیژن به مغزش نرسید کلی بلا سرش اومده. بعد هم رفت چند روز کما. اون موقع ها ۱۸ سالش بود الان حداقل ده سال گذشته ولی قدرت تکلم نداره وقتی حرف میزنه خیلی سخته بفهمم چی میگه. قدرت بیناییش یه پله ای نابینایی کمتره. هنوز باید یکی با قاشق غذا دهنش بذاره. چیزی نمیتونه بگیره دستش. راه نمیتونه بره. عینه یه تیکه گوشت رو ویلچر. ولی عقل و حافظه عالی کار میکنه و کاملا متوجه همه چی هست و میدونه چی شده.
من میخوام امروز برم دنبالش با ماشین . بریم بیرون بگردیم خوش بگذره یکم بهش. البته از ماشین پیاده کنمش ویلچر داره میشینه رو اون.
حالا من از شما سوالم اینه. چجوری رفتار کنم که بیشعوری نباشه و حس بد بهش دست نده؟