سلام قضیه از این قراره که من یک شب برای کمک به خواهرم.بدون همسری موندم وشب بعد هم میخواستم برم خونه باز نشدو مجبور شدم خونه مادرم بمونم شب دوم.با شوهرم.تماس گرفتم و گفتم نمیامکه مامانم اومد تو اتاق و متوجه شد که شوهرم فقط گلایه کرده
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه
مامانم شروع کرد به غر زدن که من اختیار تو رو ندارم که اون باید بگه و این و شاخ و بال داد گفت همش سرش تو گوشیشه زن و بچه نمیخواد منم صبح بهش گفت خواهشا شما چیزی نگو دخالت نکن من میدونم اونم ادامه نداد
شوهرم نهار دعوت بود اومد خونه مامانم و مامانم یک بار این که من اختیار دخترمو دارم و... گفت شوهرم گفت من که چیزی نگفتم دوباره مامانم از اول گفت سه بار گفت چهار بار گفت یه دفعه شوهرمم از کوره در رفت
شوهرت گلایه کرد ک موندی ؟؟ پس چجوری نمیتونس بیاد دنبالت؟؟ من نفهمیدم
وقتی میگویم التماس دعا یعنی دیگر از دست خودم کاری بر نمی آید یعنی بریده و خسته ام....خدایا بحق نا امیدی آقا ابوالفضل و بحق دلشکستگی امام حسین بزار انتظارم تموم بشه به منم یه نی نی ناز بده...اگه چشمت ب امضام خورد التماس دعا ...
اگه این اسمش بهاره و قراره ک از تو خبری برام نیاره نمیخوامش..اگه این اسمش بهاره و قرار ه بیشتر از ابرای اون دوتا چشم من بباره نمیییخوامش...عید و بی تو نمیخوام ..رختای نو نمیخوام..سال تحویل ک هیچ ..دنیارو بی تو نمیخوام...