یه دختر و یه پسر با فاصله سنی یک سال و نیم دارم
پسرم خیلی شیطونه همش عمدا شیطنت میکنه کارایی میکنه که من حرص بخورم
مثلا تو بازار باشیم میدوئه که من دنبالش برم هیچوقت باهاش بازار نمیرم مگر اینکه مجبور باشم
اون روز باهاش رفتم بازار سه ساعت دنبالش دوییدم هی گمش میکردم آخر به زور گرفتمش اومدیم تو ماشین کلی گریه کردم برگشتیم خونه
یا مثلا سر غذا خوردنشون من پیر شدم خیلی بدغذان
تازگیا دیگه صبوریمو از دست دادم همش از کوره در میرم داغون شدم
خونه رو روز صد بار جمع و جور کنم فایده نداره باز همون آش و همون کاسه
آرزومه یک روز خونه رو مرتب ببینم
به هم ریختگی خونه بدتر آرامشمو ازم گرفته
چند سالشونه
پسرهای منم خیلی شلوغن هرکی با ما بیرون میاد میگه واه واه از دست اینا فرار میکنه😂
فقط تنها خوبی پسرهای من اینکه بد غذا نیستن دیگه بقیه چیزاشون کلا رو مخه🤣
پسر بزرگم پنج و نیم پسر کوچیکم چهار سالشه ببینیشون میگی صد رحمت ب بچه های خودم.منم خیلی اذیت میشم
ما هم تو آپارتمان نیستیم خدا رو شکر
یا دارم واسه غذاشون حرص میخورم
یا دارم از هم جداشون میکنم
یا دارم کار میکنم به هم ریختگی هاشونو جمع میکنم
روزی هزار بار دولا و راست میشم بعد هر وقتم کسی میاد خونم خونه ترکیده😒
