2737
2739
عنوان

درد دل

9 بازدید | 17 پست
سلام هفت ساله ازدواج کردم ولی شوهرم از خانواده م خوشش نمیاد هزارتا اتفاق افتاده تو این چند سال دو سه هفته پیش از پدرم پول قرض خواست اونم گفت ندارم وگرنه بهتون میدام الان میگه من دیگه نمیام خونه بابات امروز بابام زنگ زد شب بیایید خونه مون گفت نمیریم اعصابم خیلی خورده دوستان
خدایا... فاصله بگزار میان من و هرآنچه نمی گذارد بندگی کنم
خیلی وقتا کمکمون کرده ولی واس این اینطوری میکنه ب خدا پارسال یک و سیصد بهمون پول داد خودمونم ی پولی روش گذاشتیم و ی LED خریدیم خورد خورد پولش و دادیم هنوز ۱۵۰ هزارشم مونده
خدایا... فاصله بگزار میان من و هرآنچه نمی گذارد بندگی کنم
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



مکه جیزی بینشون بیش اومده؟
به استفاده از برچسب های تبعیض جنسیتی ( ترشیده .متعلقه.داف . پیر دختر . منزل . ضعیفه . پسرزا . دست خورده . مطلقه .مردیه واسه خودش . خواب زن چپه و ... ) پایان دهیم تا جنس دوم حساب نشویم.
2731
یعنی نمیزاره توام بری؟؟؟بهش بگو توباهاشون مشکل داری من که مشکلی ندارم خودش میتونه باخانوادش قطع رابطه کنه که ازتواین توقع روداره؟
از باغ میبرند که چراغانیت کنند/تا کاج جشنهای زمستانی ات  کنند/پوشانده اند صبح تورا ابر های تار/تنها به این بهانه که بارانیت کنند/یوسف به این رهاشدن از چاه دل میند /اینبار میبرند که زندانی ات کنند/ای گل گمان مبر به شب جشن میروی/شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند/یک نقطه بیش فرق رحیم ورجیم نیست/از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند/آب طلب نکرده همیشه 
من نمیگم حق با همسرم نیست خانواده من هم بعضی وقتا اونو ناراحت کردن ولی همیشه تو دلش هست در حالی ک هفت ماه پیش بین پدرم و همسرم ی دعوایی شد ک همه حرف ب هم زدن واااااای خدا نمی دونید چ غذابی کشیدم آخرش پدر من ب همسرم زنگ زد و دعوتش کرد خونه شون البته بعد از یه ماه
خدایا... فاصله بگزار میان من و هرآنچه نمی گذارد بندگی کنم
این جوری که خیلی بده روشون توروی هم بازمیشه حرمتهاهم شکسته میشه
از باغ میبرند که چراغانیت کنند/تا کاج جشنهای زمستانی ات  کنند/پوشانده اند صبح تورا ابر های تار/تنها به این بهانه که بارانیت کنند/یوسف به این رهاشدن از چاه دل میند /اینبار میبرند که زندانی ات کنند/ای گل گمان مبر به شب جشن میروی/شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند/یک نقطه بیش فرق رحیم ورجیم نیست/از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند/آب طلب نکرده همیشه 
2740
بله نسرین جان چیکار کنم دیگه حرف من روی اون تاثیری نداره دوسم داره مرد زندگیه من ازش راضیم ولی رابطه ش با خانواده م خوب نیست
خدایا... فاصله بگزار میان من و هرآنچه نمی گذارد بندگی کنم
دیگه حالا اتفاقیه که افتاده بایدسعی کنی ازاینجابه بعدرابطشونوحفظ کنی البته میدونم خیلی سخته
از باغ میبرند که چراغانیت کنند/تا کاج جشنهای زمستانی ات  کنند/پوشانده اند صبح تورا ابر های تار/تنها به این بهانه که بارانیت کنند/یوسف به این رهاشدن از چاه دل میند /اینبار میبرند که زندانی ات کنند/ای گل گمان مبر به شب جشن میروی/شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند/یک نقطه بیش فرق رحیم ورجیم نیست/از نقطه ای بترس که شیطانیت کنند/آب طلب نکرده همیشه 
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز