روز جمعه بود. هفته ی ۳۹ از بارداریم رو سپری میکردم. منتظر بودم یکشنبه از راه برسه تا برای معاینه ی لگنی و اینکه ببینم میتونم طبیعی زایمان کنم یا نه برم مطب دکترم. صبح که از خواب بیدار شدم احساس کردم لباس زیرم خیس شده. نگاه کردم و یهو حالت سکته بهم دست داد. لباس زیرم خونی شده بود. همینجور داشتم میلرزیدم. از این که دارم به لحظات درد و زایمان نزدیک میشدم خییییلی ترسیده بودم. ولی یه حس خوشحالی هم داشتم که دیگه از این سنگینی دارم راحت میشم. راستش اصلا الان انتظارش رو نداشتم. دوس داشتم اول معاینه بشم ببینم اصلا میتونم طبیعی یا نه. ولی خوب دیگه اتفاق افتاده بود. مامانم و شوهرمو صدا زدم و همینجور که داشتم میلرزیدم گفتم که لباس زیرم خونی شده. مامانم که دید من خیلی ترسیدم بهم گفت چرا میترسی؟ نی نی داره دنیا میاد ترس نداره که. شوهرم گفت به دکترت زنگ بزن. قرار بود توی یه بیمارستان دولتی با دکتر خصوصی که خودم گرفته بودم و فقط زایمان در اب انجام میداد زایمان کنم. به دکترم زنگ زدم و بهش جریان رو گفتم. دکترم گفت که اگه خونریزی زیاد نیست مشکلی نداره چون رحمت داره اماده میشه واسه زایمان ولی اگر خونریزی ادامه پیدا کرد و زیاد بود نشونه ی اینه که جفتت جدا شده و باید سریع سزارین بشی. گفتم خانم دکتر شما کجایید؟ ( چون میدونستم که قراره بره مسافرت و به من امیدواری داده بود که با زایمان من تداخل نداره و اگر تداخل داشت یکی از همکارانشون زایمان در اب رو انجام میدن ) وقتی گفت رفتم قشم و کیش دنیا رو سرم خراب شد. گفتم خانم دکتر تورو خدا بیاین زودتر ممکنه من زایمان کنم و دوس دارم فقط خودتون پیشم باشید. بهم امیدواری داد که نه مشکلی نیست و ممکنه تا یک هفته این لکه بینی و خونریزی رو داشته باشی. پس نگران نباش.