در دوران کودکی فکر کنم ۱۳ سالم بود منم تنها کسی بودم که از دفتر مدیر نمیترسه چون خیلی خرخون بودم و خرابکاری نمیکردم یه بار داشتم رد میشدم حیاط مدرسه شلوغ بود زنگ آخر زدم پشت یکی از مثلا همکلاسیام گفتم میشه بزاری من رد شم اهههه معلم ریاضی که خیلییییی جدی بود برگشت گفت صبر کن دارم میرم...😐🥲
دو یکی از دوستام تو دفتر کار داشت منم نمیترسیدم خب گفت من میترسم حرف بزنم بیا باهم بریم منم داشتم ناهار میخوردم گفتم باشه فکر کن با ظرف غذا که توش سیبزمینی سرخ کرده بود رفتم دفتر تا فقط اون حرفشو بزنه.....🫠😐
اینا مال زمان مدرسه بقیه زندگیم خیلی سوتی دادم ولی اینا فجیع بود از نظرم 🥲🤣