رهایی از خیانت های زناشویی

در بخش انباری این تایپک رو ایجاد کردین!

عزیزم کاملا درکت میکنم ولی اگه تصمیم گرفتی که ببخشی و بمونی و زندگیت رو حفظ کنی سعی کن فراموش کنی قطعا همیشه یه خاطره کمرنگ ازش میمونه ولی به نظرم برای این که خودت به آرامش برسی فراموش کن و رو درست شدن رابطه ات تمرکز کن.

ببین من به هیچ عنوان موافق ادامه رابطه به هر قیمتی نیستم یعنی این که اگر بدونی مردی بیماره و به خیانت عادت کرده قطعا از نظر من موندن چاره راه نیست چون میدونی که تکرار میشه ولی وقتی میبنی طرفت همه رقمه پشیمونه و به فکر جبران کردنه اینطوری میتونی امیدوار باشی به ساختن دوباره زندگیت.

در مورد خود من اینطوری بود و واقعا همسرم پشیمون بود و در صدد جبران من بخشیدمش و نمیگم اصلا ولی خیلی کمتر به اون روزا فکر میکنم و کمتر آزرده خاطر میشم.

میدونی متاسفانه خراب شدن رو زندگی ها داره مد میشه و دخترا خیلی راحت میخوان بیان تو زندگی یه مرد متاهل و همه چی براشون آماده باشه متاسفم برای دخترایی که بویی از شعور و انسانیت نبردن و به راحتی و دونسته وارد رابطه ای میشن که میدونن یه طرفش یه خونواده اس. اگر این فرهنگ جا بیفته که ارتباط با متأهل تحت هر شرایطی ممنوعه و دور از وجدان اونوقت خیلی از این مشکلات حل میشه. امیدوارم این فرهنگ رو به دخترا و پسرای خودمون آموزش بدیم.

ممنون عزیزم ایشالا برای همه اتفاقای بینظیر بیفته

به نظرم اگر بخوایم یه رابطه ای رو ترمیم کنیم باید منطقی فکر کنیم این که قطعا فقط اشتباهات یه نفر نبوده که رابطه رو به اینجا رسونده. من قطعا به همسرم بابت خیانتی که کرده حق نمیدم ولی کاملا قبول دارم که تو خراب شدن رابطم من هم مقصر بودم وقتی بتونی این اشتباهات رو قبول کنی و سعی کنی که تو هم به بهبود رابطه کمک کنی و فقط خودخواهانه به این قضیه نگاه نکنی خیلی از مسائل به راحتی حل میشه.

ممنون خانوم دشتی عزیز، راستش فکر کردم شاید تجربه روزهای تلخی که داشتم کمک کنه تا بعضی از دوستان تصمیم درستی بگیرن.

من وقتی فهمیدم همسرم نزدیک به دو سال و با تولد دخترم داره بهم خیانت میکنه دنیا رو سرم خراب شد و قطعا اولین چیزی که به ذهنم رسید جدایی بود در کمترین زمان ممکن.

به نظرم وقتی تو این موقعیت قرار میگیریم باید به خودمون زمان بدیم، من چند روزی رو تنها گذروندم حتی دخترم رو به مادرم سپردم چون نمیخواستم خاطره روزهای بدم تو ذهنش بمونه و از طرفی خودم میخواستم تصمیم بگیرم، خیلی فکر کردم من زندگیمو خودم ساخته بودم به سختی، خیلی سخت و احمقانه بود به نظرم که به راحتی میدونو خالی کنم حتی همسرم شرایط طلاق توافقی رو قبول کرد، خانوادم به شدت مخالف ادامه بودند ولی من خودم تصمیم گرفتم به موندن و حتی جلوی مخالفت پدرم ایستادم. البته کاملا به این نتیجه رسیده بودم که همسرم پشیمونه و نیاز به کمک من داره، خداروشکر تونستم بمونم و زندگیم رو دوباره بسازم. اصلا خیانت همسرم رو توجیه نمیکنم و کاملا قبول دارم که تو خراب شدن رابطم من هم مقصر بودم و سعی کردم که رفتارم رو اصلاح کنم، حدود دو سال از اون روزا میگذره

دخترخانومایی که این تاپیک رو میخونید یه نصیحت خواهرانه میکنم: تحت هیچ شرایطی، به هیچ عنوان با یه مرد متاهل وارد رابطه نشید و خودتونو با جملاتی از قبیل «با خانومش مشکل داره»، «داره طلاق میگیره»، «از اولم زنشو دوست نداشته» و .... گول نزنید. وارد شدن به حریم زندگی یه نفر دیگه به هر دلیلی اخلاقا درست نیست. قطعا ساختن زندگی روی خرابه های زندگی یه نفر دیگه دوام چندانی نخواهد داشت پس بخاطر خودتون هرگز وارد این نوع ارتباط نشید. اگه ما خانومها این قانون رو رواج بدیم هیچ مرد متاهل و متعهدی به خودش اجازه خیانت نخواهد داد

خانماسلام.

تروخداهرکس میتونه ی راهنمایی بهم بکنه.

من7سال ازدواج کردم.

توی این هفت سال هزاران بارمچ همسرموگرفتم که عکس وفیلم مستهجن میدید.ادمی هم هست اهل نماز وروزه که من از اول ابدن فکرنمیکردم همچین اخلاقی داشته باشه.

همه اخلاقیاتش عالیه وهیچ چیزازمحبت واحترام ازطرفش کم ندارم.تنهااخلاق افتضاحش همینه.هزاران بارباحرف با قهر و...بهش گفتم که اینکارو دوست ندارم وقول دادکه نبینه امادوباره.

تا پریروزکه رفتم سرتبلت ودیدم پارسال که اینستاداشته به یه خانم خارجی بدنسازپیام داده که من اندام وچهرتونودوست دارم.

اگه دوست داشتید شمارتونوبدید.

وقتی بهش گفتم ازشدت استرسی که بهش وارد شد قلبش دردگرفت این دوروز بیمارستان بود ودکترگفت که سکته رو رد کرده.امروز مرخصش کردن به رضایت خودش.الان من دوروزه عین اسفنده روی اتیشم اصلن نمیتونم خودمواروم کنم.گفت دست روی قران میزارم که اینکارودیگه نکنم.اولین باربوده اونم ماله پارساله.پیش مشاورم میام.امامن یادم که میاد...فقط دوست دارم خوردش کنم تادلم خنک بشه.تروخدابگیدچیکارکنم.ی بچه 3ساله ام دارم.

انگارپیج مشاورداره.خانم مشاورلطفن کمکم کنید.تروخدافقط زود من ناتوان شدم