من تابستون تنها موندم شیراز بعد مامانم و بابام با خانواده های خواهرام همه رفتن ترکیه عروسی پسر خواهرم ما شرایطشو نداشتیم .غصه خوردم ولی گریه نکردم چون میدونستم واقعا نمیشه برم .ولی بشوهرم گفتم باید وقتی شرایط جور شد یه مسافرت حسابی ببریم
وقتی با خدا گل یا پوچ بازی میکنی
نترس و برنده ای.
آخه خدا همیشه دوتا دستاش برای تو پره
قربون مهربونیت برم خدا جون