شوهرم اومد گفتم مطمئنی پول نداری خوب اگه نداری من میرم النگومو میفروشم دیگه طاقت درد ندارم شوهرم دید کارتش رو اپنه گفت اصلا میدونی چیه من پول دارم اما دوست ندارم بدم بهت خوووب شد خیلی دلم شکست ناراحت شدم خیلی زیاد بهش گفتم نامرد من مادر بچتم یک میلیون و پونصد هزارتومن که نصفشم فکرکنم عیدی اون سال بود رو ریختی بانک صداشم درنیاوردی اون وخت من باید همش درد بکشم منم میرم النگومو میفروشم اما این کارتو هیچ وقت فراموش نمیکنم شوهرم گفت اگه جرات داری برو النگوتو بفروش حالا من این پولو سپرده یک ساله کردم نمیتونم دست بزنم اخر ماه صبرکن بهت پول بدم منم گفتم نمی خوام دیگه خدا ادمو محتاج گرگ بیابون کنه محتاج ادم نامرد نکنه