پری_سیما7

عضویت : 1393/03/04
زن
46 سال
زندگی مثل یک کلاف کامواست،  از دستت که در برود می شود کلاف سردر گم، گره می خورد، می پیچد به هم ،  گره گره می شود،  بعد باید صبوری کنی،  گره را به وقتش با حوصله وا کنی، زیاد که کلنجار بروی ، گره بزرگتر می شود،  کورتر می شود،  یک جایی دیگر کاری نمی شود کرد، باید سر و ته کلاف را برید،  یک گره ی ظریف کوچک زد، بعد آن گره را توی بافتنی یک جوری قایم کرد، محو کرد،  یک جوری که معلوم نشود، یادت باشد، گره های توی کلاف همان دلخوری های کوچک و بزرگند، همان کینه های چند ساله، باید یک جایی تمامش کرد، سر و تهش را برید، زندگی به بندی بند است به نام "حرمت " که اگر آن بند پاره شود کار زندگی تمام است