من نامزدم عید فوت کرد(البته نامزدم نبود ولی خب من اینطوری راحت ترم)
بعد این آقا مادرش معلم عربی دبیرستان و راهنماییم بوده. از مادرش بگم: فوووووق العاده خانوم مهربون و با شعوریه، از این معلمایی که بهت آرامش میدن و خودشونم خیلی آرومن.(یبار سر امتحان شیمی گریم گرفته بود اومد بغلم کرد کلی بهم انرژی داد و... و از اون به بعد سر امتحانا همیشه منو میزاشت پیش خودش و حالمو میپرسید)دختر این معلمم، دوسال از من کوچیکتره و زمانی که من نهم بودم این هفتم بود و یسال باهم هم مدرسه ای بودیم واسه همین فامیلیشو میدونستم و اول من خودمو به این آقا معرفی کرده بودم.
امروز دیدم میگه میشه باهم صحبت کنیم گفتم باشه و بهم گفت دوست داره باهم آشنا صمیمی تر بشیم من اولش گفتم که نه و من نامزدم فوت کرد و اصن روحیه خوبی ندارم و این حرفا. ولیگفت من با این موضوع مشکلی ندارم و شرایطشو بمن گفت و گفت اگه میشه لطفا فکر کنید. به گفته خودش مادرش از این موضوع مطلعه و راضیه
راستش من خیلی نمیشناسمش ولی جوری که استادا و دوستاش تعریف میکنن پسر خوبیه.مادرش چند باری تو مدرسه ازش تعریف کرد و جوری که مادره رفتار میکرد مشخصه مثل من تو خانواده آروم و از اینایی که همه به هم احترام میذارن بزرگ شده و این خیلی برام مهمه.ماشین داره و میگه خونه هم میتونم بگیرم اگه بدونم شما پای من میمونید.
به مامانم گفتم گفت هرچی خودت میدونی. واقعا اینکه میذارن خودم تصمیم بگیرم برام ارزشمنده ولی واقعا موندم چیکار کنم. از طرفی من هنوز به فکر نامزدمم و شبا به یادش گریه میکنم. از یه طرفی میدونم اما (کامل مطمعن نیستم)که پسر خوبیه.تو دلم میگم اول من باید با خودم کنار بیام و دیگه داره یک سال از فوت عشقم میگذره ولی واقعا وقتی قیافه عشقم روز خواستگاریم یادم میفته دلم میخواد بمیرم.
من دخترم چ داره 22سالم میشه و پسر معلمم27،28سالشه
اول نظرتونو بگید بعد دو سه تا عکس که پروفایلشه رو میذارم
ببخشید بچه ها غروب این تاپیکو زدم اما جز چند نفر کسی نبود راهنماییم کنه واسه همین دوباره زدم