من نامزدی هستم و داریم کارهای عقد میکنیم به شدت میترسم همش نگاهه اتاقم میکنم نگاهه خونمون میکنم میگم چجوری دل بکنم ؟ یا میگم اگه مثل الان نباشه چی ؟ میترسم از پشیمون شدن باوجودی که دوست بودم باهاش
همه عمر برندارم سر از این خمار مستیکه هنوز من نبودم که تو در دلم نشستیتو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتددگران روند و آیند و تو همچنان که هستیچه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکنتو چو روی باز کردی دَرِ ماجرا ببستی