من یکسال پیش ازدواج کردم بچه تهرانم اصالتن تبریزی هستم ایشونم بچه رشت ازطریق دوستهامون که زن وشوهربودن آشناییت پیداکردیم برای ازدواج چهارماه آشنابودیم خاستگاری پیله برون به خاطراینکه راه دور بود یه دفعه اومدن و تمام حرفازده شد وقرارشدمن تومدت عقدبرم خونه اونابمونم(خونه پدرشوهرم) ماه اول رفتارشون خیلییی خوب بود ولی رفته رفته توبحثای منوهمسرم وطرزلباس پوشیدنم کجابرم کجانرم دخالت میکردن همه جوره اذییتم میکردن بدون اینکه پسرشون چیزی بگه خواهرش که کوچیکترازمن بودکلی سرم جیغ ودادمیکشید ولی برادرش مثل چوب خشک یامجسمه فقط نظاره گربودبدون اینکه کوچکترین حرفی بزنه یاواکنش منفی به رفتارخانوادش نشون بده دوسه بارکارمون به کتک کاری رسید هرسری سریه موضوعی خانوادش بامن سرجنگ داشتن دوبار طی شیش ماهی که اونجابودم خانوادم اومدن کنارم ولی هر دفعه که اومدن پدراین آقاانگارباوجودمهمان مشکل داشت کاشی توسرش میشکست قرص برای خودکشی میخورد سیم برق لخت میزدپریز پدرمنم بیچاره ترس توچهرش بودمیگفت شانس منه میخوادخودکشی کنه(به طورکل این آقا بامهمانی اومدن خانواده من به خونشون مشکل داشت) خانواده من برگشتن تهران ومن موندم خونشون رشت این خانواده خیلیی اذییتم کردن پسرشون دعواراه مینداخت زیرزیرکی حرصمودرمیاورد منم جیغکی بودم عصبی میشدم دادمیکشیدم خانوادش میومدن سرمن دادمیکشیدن بارآخرمامانم شیش ماه پیش اومد خونه پدرشوهرم منوببینه ازتهران اومده بودیه روزبیشترنموندخواهرش دعواراه انداخت باباش پایین خوابیده بوداومدبالادروبازکردگفت چته دخترهرروز،هرروز خونه من دعواراه میندازی بهم فحاشی کردجلوپسرش هیچی بهشون نگفت پدره فحش میداد هرچی لایق خودشوخانوادش بودبه من گفت ولی پسرش لال بودوهیچی نمیگفت گذاشت رفت سرکارش تارفت مادرموزیش وسیله های منوریخت زیرپام گفت شناختمت وسیله هاتم جمع کن برو دیگه نمیزارم پسرم بیاددنبالت پسرمنه توروچیکارمیخواد حتی خودش اومدبعددادگاه گفت ازاولشم ازدواج مااشتباه بود به جوونیم رحم کن مهریتوببخش منم گفتم خانوادت به جوونیت رحم نکردمنم رحم نمی کنم هرچی قاضی بگه تاآخرین قرون ازمهریه هم ازت میگیرم گفتش من پس طلاقت نمیدم گفتم اونش دیگه دست بابامه طلاقومیگیره اسم منودوتاکردید منم تاهرجاکه بتونم باآبروی تووخانوادت بازی می کنم مهریمم میگیرم میرم بعدش گریه کرد گفتش بازم فکراتوکن گفتم من هیچ فکری راجب بخشیدن مهریم به توندارم خیالت راحت وتاآخرین قرون مهریه رم ازت میگیرم (همیشه موقع دعوای خانوادش بامن گاردمیگرفت میگفت خانوادمن) ولی خانوادش پشت من چنددفعه شنیدم جلواین آقاحرف زدن راجب من هیچی بهشون نگفته، من اومدم خونمون دوبارزنگ زدبهش گفتم خانوادت اینکاروکردن (بلانصبت شما آقای دکتر)گفت گوه خانوادمو نخور گفتم چی یه بار دیگه بگو گفت گوه خانوادمونخورمنم قطع کردم نه بهش زنگ زدم نه پیام دادم ،به بابام زنگ زدش گفت من دخترتونودوسدارم بابامم گفت آره دیدم انداختیش زیرپای خانوادت خیلیی دوسش داشتی تولدم گذشت نه سوپرایزم کردنه حتی پیام تبریک داد اولین سال بله برونمون همینطور هیچ کاری برام نکرد رفتم بعدازاین موضوع هابرای نفقه شکایت کردم ابلاغیه رفت براش پدرش زنگ زد صاحبکارش زنگ زدپیش قدم شدن بابام گفت نه دیگه نوشداروبعدازمرگ سهراب راستم میگفت سه چهارماه گذشته بودچه دوس داشتنی بودتواین سه ماهی که گذشت کجای زندگیش بودم که به جای معذرت خواهی ازمن خانوادشوترجیح داد سه ماه خبرنگرفت چیوثابت کنه که چی بشه من برم سمتش.توی شورای حل اختلاف اومدگفت این خانوم مشکل روحی روانی داره بهم تهمت زد گفتش رفته خونه دوستم مونده درصورتی که من ازترمینال رشت داشتم میومدم تهران زنگ زدخانوادش اومدن دنبال من پدرش دستمومیکشید خواهرکسکش عقب موندش که کوچیکترازمن وشوهربی غیرتمه سرم دادمیکشید مادرشم هلم میداد این آقای بی غیرتم وایساده بودتماشامیکرد توشهرغریب که کسیونداشتم منوبردن خونه دوستش درصورتی که دخترش هم سنه منه وزنشم منزل بودخالم بهش زنگ زده الکی میگه زنت گربه می کنه برگشته میگه ازاین گریه هاخیلی دیدم خالم میگه دوست داره میگه اگه دوسم داشت نمیرفت برای نفقه شکایت کنه بعدشم میگه ازدواج ماازاولشم اشتباه بود،انتظارداره اون حرف ننشو گوش بده منم اینجاخونه بابام سماق میک بزنم نه خرجیمومیربخت نه نیومددیدنم دوسه روزپیشم پدرش به عموی من زنگ زده برگشته میگه بعضیا دروغ میگن عمومم گفته بود ماتوفامیل دروغگونداریم شماشیادحیله گرحقه باز بازیگر وغشوهستید که مرد میبینید موشیدزن میبینیدشیرمیشید،(من نمیدونم دیگه چی میخوان من دارم جدامیشم دیگه ازچی کونشون داره میسوزه)بچه هامیشه نظراتتونوراجب حرفام بیان کنید؟؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خیلیییی اذییتم کردن میدونی ازچی دلم میسوزه از اینکه نمیدونم گریه های این پسره ازسردوس داشتن بودیافیلمش بوده خواهشاً اگه شناختی رواخلاق پسرایاشوهراتون داریدکه اینطورین راهنماییم کنید که گول نخورم
ولی کلا شمالیا زناشون بشدت ادمای بدین پسراشونو پیر میکنن ولی براشون زن نمیگیرن اما خوب بلدن دختراشونو چجوری غالب پسرای مردم کنن لنگش عروس ما که تو دوستی مادرش برلی اینا خونه خلوت میکرد تا داداشم بره دختره رو بگیره