دوتا بچه دارم اینجوری نبودا ولی مدتهاست رابطه زناشویی نداریم اوایل سختم بود الان عذاب شده برم هرچند نداریم.از این ادمای هرزه هم نیست مطمئنم بهش.ی مدت خیلی بحث و جدل داشتیم از چشم هم افتادیم.....
گاهی زن و شوهرای عاشق ک میبینم حسرت میخورم ک چرا شوهرم محبت نمیکنه بهم.ب‌گذریم....
من همه جوره بهش محبت کردم از اشپزی خونه داری بچه داری...
همه چیز میخره برا خونه پول تو جیبی هم میده ی سقفی هم بالاسرم دارم.چجوری ب محبت نکردنش عادت کنم؟ممنون.
تو محبت کن اونم خوب میشه کم کم
کلاس های سبک زندگی برید.کانال ها رو دنبال کنید.حیفه رابطه اتون رو اصلاح کنید.ب توسل اگ اعتقاد دارید حتما انجام بدید.مراقبت از رابطه مهمه گاهی ماها ولش میکنیم متاسفانه
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
اون کارایی ک خوشش نمی یاد رو انجام نده
یه مدت برای خودت باش و بهش محبت نکن/بزار دورشدنت رو حس کنه اونوقت میاد سمتت
به محبت نکردن عادت کنید!؟
ایشون همسرتون و پدر بچه‌هاتون هستند.
با احترام و عشق خواهرانه، بهتون میگم :
به یک مشاور رجوع کنید.
شاید بهتون بگه خودتون به خودتون محبت کنید.
شاید اصلا متوجه بشید که کاملا در اشتباه هستید
چرا ب محبت نکردنش عادت کنی عزیزم.....اول خودت و ب محبت کردن عادت بده هرچند خیلی واست سخت باشه بعد یکی یکی درا واست باز میشه ....بحث ی عمر زندگیه تلاشت و بکن زندگی ک توش دوتا بچه هست ارزشش و داره
گذشته و دعواهاتون رو نادیده بگیر. فکر کن یع ادمی جلوته که تازه عاشقش شدی وعشقت یه طرفه اس(یعنی ازش انتظار عشق متقابل نداشته باش اول کار) بعد کلا کارای محبت امیز انجام بده کل روزتو از وقتی بیدار میشی با انرژی مثبت پر کن. با بچه ها و خانوادش مهربون باش. رابطه ات رو با خانوادش بهتر کن و خلاصه یه جو مهربونی و انرژی مثبت بوجود بیار. خودبخود میاد سمتت.
فعلا قلبش از گذشته شکسته
درکتون میکنم حساس نباشید تلاش کنید زاویه ی دیدتون روتغییر بدید سخته ولی ممکنه.مثلا شکر گزاری کنبد خدایاممنونم همسرم سرکار میره ...حالا همین ها رو ب همسرت نشون بده بذار انگیزه بگیره حال هر دوتون خوب بشه
زدی وسط خال عزیزم.خانواده اش بشدت اذیتم کردن تو گذشته همچنین خودش اته تو حساب کن من تازه عروس بودم بجا اینکه اون اوایل زود بیاد خونه ساعت ۲ شب میومد....من حامله بودم منو تنها میزاشت میره رفیق بازی چندبار شد....چقد وقتی حامله بود اعصاب منو خورد کرد و من تو حیاط رو موزاییک یخ خوابیدم اما نیومد بلندم کنه....خیلی اذیتم کرده خیلی.کارلی گذشته جلو چشممه فقط ب چشم اینوه خرجمون میده نگاهش میکنم گذشته از جلو چشمم نمیره
