بچه ها من عزت نفس خیلی پایینی داشتم بدون آرایش تا سر کوچه نمیرفتم همیشه مث عروسی ها پر رنگ خودمو آرایش میکردم با اینکه سنی نداشتم یعنی در حد عروس خودمو آرایش میکردم وقتی میرفتم مهمونی جایی...۱۸ سالگی با شوهرم نامزد کردم هر وقت نامزدم میومد خونمون با آرایش کامل غلیظ میرفتم پیشش یروز منو بدون آرایش ندید چه دوران آشنایت چه دوران نامزدی بعد دوسال که عروسی کردیم ...
شب با آرایش میخوابیدم صبح کله صبح بیدار میشدم صورتمو میشستم و یه آرایش دیگه میکردم تا هنوز شوهرم از خواب بیدار نشده (با اینکه چهره خودم بدون آرایش خیلی خوب همه منو خوشگل میدونستن کلی خاستگار داشتم ولی خودم خودمو قبول نداشتم بشدت اعتمادنفسم زیر صفر بود)
و شوهرم همیشه بهم میگفت تو زیبا تر از هر زنی منو ملکه ذهنش قراره داده بود کلا باورش نمیشد از من خوشگلتر باشه الانم طرز فکرش همونه کلا هیچ زنی به چشمش نمیاد
بعد چهار سال زندگی با شوهرم کم کم عزت نفسم بالا رفت بدون آرایش پیش شوهرم ظاهر شدم ولی هنوز بدون آرایش نمیتونستم برم بیرون ولی امسال خداروشکر بدون حتی یه ذره کرم میرم بیرون با خیال راحت خیلی سخت بود خیلییی