فقط در حد سلاممیم چند مورد خواستم باهاش حرف بزنم ولی خودشو میزنه به اون راه از اطرافیان شنیدم که چقد پشت منو شوهرم مسخره میکنه مارو ولی به روم نیاوردم همش من باید باهاش حرف بزنم منم مادرم مجبورم میکنه مثلا اگه برین خونه مامانم کسی نباشه ما دوتا باشیم‌یه کلمه هم حرف نمی‌زنیم ولی وقتی رابطه جاریم با خواهرشو میبینم حسودیم میشه حتی یه بار جاریم‌گف چرا با خواهرت اصلا حرف نمیزنی اینم بگم موقع جهاز دادن من سر یه لباسشویی که مارکش از مال اون بهتره دعوا شد منم چیزی نگفت فقط‌به خاطر مامانم که ناراحت میشه خودشم فقط دوتاییم برادر و خواهر دیگه نداریم بعضی موقع ها شوهرم میپرسه چرا با خواهرت زیاد تو رابطه نیستی میمونم چی بگم خسته شدم دیگه همه مسخره میکنن
بخدا من دوست داشتم یه شوهر داشتم ک همو دوست داشتیم دیگه بقیه مهم نبودن ک
🥺💔
کیک درست کن برو خونشون
ترشی ببر
خیارشور
گاهی غذا درست کن برید خونشون
به بچش محبت کن
...
منم خواهرام باهام قهرن
مجردم الان مریضی بدی گرفتم کسی را ندارم ببرم دکتر
باید با مادرم پیرم به سختی برم دکتر
دقیقا منو و خواهرمم همینیم واقعا نمیدونم دلیلش چیه😐😐😐
همدردیم باهم😎😎😎 دوتا خواهر دارم اما هردوشون از صدتا دشمن بدتر هستن...
خواهر دست رو دلم نزار
خواهر منم همینه از وقتی اونم ازدواج کرد ۱۸۰ درجه تغییر کرد اصلا محلم نمیزاره واقعا نمیدونم چرا بعضی خواهرا قدر خواهراشون نمیدونن😥
شاید بتو بیشتر توجه کردن ناراحته
ما نه خیلی خوبیم باهم نه خیلی بد...
وختی اون باردار بود من کلی میرفتم خونش کمکش جاروبرقی میکشیدم آش میبردم براش(اکثر خانمای باردار هوس میکنن)
ولی من باردار شدم هیچ بروی خودش نیاورد یبار اش نپخت بیاره برام😐منم به دل گرفتم باهاش سرد شدم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
45 ثانیه پیش
46 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
