شما حاضرید تو ی ساختمون ک پایین خونه مادرشوهر باشید بثاونا گوسفند بیارن

سلام دوستان راستش داستان زندگی من مفصله با خانواده شوهرم و بدیایی ک در حقم کردن الان من طبقخ پایین زندگی میکنم طبقه ک چی بگم مثل زیر زمین یا پارکینگه سقفش خیلی کوتاهه حدود هفتاد متره و بدون امکانات مشکل من اینه مادرشوهرم این چهار سال ک اومدیم اینجا درست کردیم آسایش بهمون نداده با گوسفند اوردن میاد گوسفند رو میبنده تایکسال بزرگ بشه سرش ببره فوری تا سرشو ببرید ی بره دیگه میخره خیلی خونمون مگس داره هر چی بهش میگیم خیلی سرو صدا میکنی و مگس زیاده میگه مگسا مال اشغالای سر کوچست ولی حتی خونه خودش مگس نداره بوی گوسفندش خیلی بده بخدا از ته کوچه هم لوش میاذ حالا امروز شوهرم عصبی شد گفت دیگه تحمل ندارم این الونک ساختم خرابش میکنم تا خونه شمام بیاد پایین چرا انقدر اذیتم میکنی گفت مادرش اومده بزور من برده بالا میگه ببین هیچ مگسی اینجا نیست و دوس دارم خونمه گوسفند میارم دخترش میگه حیاط خونه شما هم جز ملک ماست دوس دارم برم توش بی ادبیه گه کنم  شوهرت خیلی پررو ‌ گستاخه که میاد میگه سر صدا نکنید و  گوسفند نیارید واقعا از حرفاش داغون شدم شوهرم ده سال ازش بزرگتره و خیلی ب دردشون میخوره ی باغ دارن تو روست

همه کاراش با شوهرمه ولی اونو وظیفش میدونن مادرش اصلا هیچ کاری برام نمیکنه فاتحه و عروسی هرجا بره شوهرم میبرتش پسرای دیگش اصلا کاری ندارن ردستا رفتنشم با شوهرمه هر جا بخاد میبردش چند بار بردتش بیمارستان تهران برا عمل ایزیک چشمش شوهرمو یکارگر هیچی نداریم بخدا هر بار بردش تهران چندروز مزدش از دستش رفت ولی هر وقت مادرشوهرم حرف میزنه میگه هیچ کاری برام نکرده و دخترام ب دردم میخورن خسته شدم از رفتاراشون اینم بگم چندین بار دعوام کردن پارسال دخترش اومد پایین کلی کتکم زد موهام کشید تو حاملگیمم خودشو دختراش خیل اذیتم کردن هرروز دعوام میکردن دسشویی حماممون مشترک بود داغونم کردن بچمم دنیا اومد اصاا پیشم نیومدن خودم بعد یکماه رفتم خونشون.

نه عزیزم من زیر خونشم بوش مال منه  پر خونه مگسه میگه ربطی ب گوسفند نداره 

پول کجا بود فدات این زیرزمینم با هزار بدبختی گرفتیم  

برا اینکه ی مشت حیوان وحشی ان