کاش فقط یک روز برمیگشتم و دختر اون خونه میشدم
میدونم هنوزم دخترشونم ولی دوس دارم برگردم عقب و فقط دختر بابام باشم منو ببره دانشگاه و جلو دانشگاه بگه این رژ زهرماریتو پاک کن😞 من پدر خیلی بداخلاق و بدی داشتم بچگیم خیلی بد گذشته همیشه دعواهای پدر مادرمو دیدم
شاید من برا فرار از اون دعوا ها شوهر کردم
ولی عجیبه برا همون دعوا ها هم دلم تنگه
اونموقع فقط دعوا بود ولی الان که ازدواج کردم متوجه شدم راحتترین دوران زندگیم تموم شده و از این به بعد سخته....
شماها این حسارو تجربه کردید؟