ی دعوایی کردیم و دو روز قهر بودیم اولش اون گفت ببخشید ولی من حرف نزدم ک باعث بدتر شدن اوضاع شد..بعدش امروز من پیام دادم گفتم باهام حرف بزن مگه حس بینمون الکیه ک ب این راحتی تموم شه و این حرفا..اونم گفت ی سری چیزا باید حل بشه وگرنه منم همه این حسا رو دارم..
بعد اون عادی حرف زدیم ولی اون سرد حرف میزد تا شب ک گفت هر چی دلت میخواد بگو منم ی چیزایی گفتم این انگار منتظر بود دوباره دعوا کنه شروع کرد آره اصلا من عوضی ام ب درد نخورم گفتم هنوز حس مالکیت بهم داری؟گفت برا جواب دادن بهش زمان میخوام😑خلاصه هرچی گفتم عصبی تر شد حتی گفتم تو خیلی خوب بودی ک من الان دوست دارم هوامو داشتی حواست بهم بوده گفت گوه خوردم با هفت پشتم😐😑بعدشم گفت ی مدت حرف نزنیم بهتره گفتم منم همین تصمیمو داشتم..گفت بهتر
گفتم دلم ازت شکست گفت آدما بعضی وقتا قدر خوب بودنو نمیفهمن..تو میخواستی شوخی و ناراحتی و عصبانیت منو کنترل کنی اینجوری بعد چن وقت تبدیل ب عروسک خیمه شب بازی میشدم..
واقعا نمیدونم چشه چرا اینجوری میکنه🥲😐
آخرم برگشت گفت پیامی ازت رو گوشیم نبینم و حتی زنگ😑
گفتم تو چی فک کردی واقعا فک کردی میخوام بچسبم بهت زنگ و پیام بدم؟دیگه حرفی نمونده بدترین چیزا رو بهم گفتی هیچی نگفتم ولی پشیمون میشی
بعدش دیگه اونم جوابی نداد منم دیگه اصلا نمیخوام حرف بزنم باهاش
خیلی ناراحتم آخه چرا دو روزه همه چی خراب شد