مادرشوهرمم همیشه هستتت

خوشبخت بمونید عزیزم 

خب دیگه مادرشوهر پدرشوهرت نیستن عزیزم خاله و عموت هستن

منم خیلی دوسم دارن خانواده همسرم  ما همه ی وسایل رو برای خودشون میخرن و درست میکنن برای ما هم دقیقا همینطور میرن خرید لباس و فلان هم حتما شده ی چیز کوچولو بخرن که بیادم هستن 

با اینکه کاملا غریبه هستن و هیچ نسبتی نداریم 

تازه من قبلا ازدواج کردم همسرم مجرد بودن کوچکترین حرفی حدیثی خونواده ش به روم نیاوردن 

اما خب بازم هیچوقت کوچکترین موضوعی باشه نمیزایرم متوجه بشن خانواده ش

 چون هر چی باشه وجه قشنگی نیست  

ولی عزیزم خیلی خوشحال شدم که رابطه خوب و زندگی خوبی دارین انشاالله همیشه کنار هم در آرامش باشید♥️

😶عجب

مرداانگارهمه اینجورین بغیربرادرای من، شوهرم حرفای خوب ودل وقلوه گفتنش بامادرش ووقتی خرجش کنه بال درمیاره اونم همیشه مظلوم نمایی ومریض حال خواسته هاشومیگه، اقاهم اطاعت امرمیکنه فقط براخانومشون حال ندارن پول ندارن خوب چراواقعابراشون زن میگیرین این ظلم درحق دخترمردم هست آخرشم انگ حسادت بهت میزنن، خدابه همه خانماسعه صدروصبربده 

چه جالبه که خونشونو ماشینشون خوبه ولی خودشون نه

یه راهکار میدم بهت جلوی همسرت باهاش خوب برخورد کن و مهربون باش اما وقتی همسرت نیست بهش رو نده 

من خونشون هستم اما غدا و خرج اینا جدا هست  خونم یه اشپزخونه کوچولو با یه اتاق و حال همه وسیله هم دارم ماشین خودمون هم داریم اما بازم اعصابم خراب میشه نمیدونم چرا 

الهی....خیلی صبور بودی

با فوتش وضعیتم بدتر شد کاش زنده بود .چقدر دعا کردم خوب بشه ولی نشد 😓 

درست میگی عزیزم .مادرشوهر من اصلا اهل گشتن نیست ولی من یا جاریم بریم جایی حرص میخوره که چرا ما بهمون خوش میگذره تنها دلیل همراهیش هم اینه که کاممون رو تلخ کنه یه بار دل و جگر خریدم بریم کوه اونو پدرشوهرمم بودن خواهرش زنگ زده بود که ما کوهیم بیاید شماهم حالا شوهرمن با پسر خواهرش قهره اونام پسرشون همراهشون بود گفت نمیریم پیششون رفتیم جا دیگه نصف مسیرو رفته بودیم در ماشینو باز کرد خودشو پرت کنه زیر لاستیک ماشین زرنگی کردم گرفتمش اون روز حسابی با شوهرم دعوا کرد و شوهرم به خودش کلی فحش داد دیگه جایی نبرش کباب هم کردیم ازش نخورد غذا رو زهر مار ما کرد و شوهرم دقیقا ۹روز بعد باز زنگش زد که بیا بریم کوه باهم .پسرایی که وابسته بار اومدن خیلی خیلی سخت بشه منطقی با مسائل مربوط به خانوادشون برخورد کنن .نمونش شوهر منه فک میکنه بره جایی بدون پدر مادرش مرتکب گناه شده و عذاب وجدان شدید میگیره تلاش منم برا متقاعد کردنش فایده نداره ترجیح دادم من کوتاه بیام

چرا عزیزم

خواهر شوهر مجرد دارم پدرشم که فوت کرده .مسیولیت مون سنگین تر شد .شوهرم اکثرا درگیر خانوادش دیگه زندگی خصوصی و مسافرت و اینچیزا ...

چقدر ساده اید اخه نگید ک میرید تفریح بگو میریم خونه مامانمم 

وای چ سخت

کاش شوهر میکرد

درسته عزیزم.بخدا حتی بهترین مادرشوهر دنیاهم باشه حتی مادرشوهرخودم ک مثل مادرم بقران دوسش دارم اما میبینی گاهی حس میکنم حسادت میکنه به رابطه بین منو همسرم ....البته خیلی کم پیش میاد بخواد اذیت کنه ولی خب منم اقتدار خودم رو دارم.خودشم خیلی خوبهااما اگرم بخواد نمیتونه چیزی بگه چون شوهرم ازمن دفاع میکنه بعدم اینکه فداتشم حرفت کاملا درسته اما با سیاست میتونی شوهرت رو سمت خودت بکشی منظورم این نیس از خانوادش دوره همونطور ک شوهرمنم دور نمیشه اما خب این حس عذاب وجدان رو کاری کنی نسبت ب تو بگیره ک بگه نکنه من درحق همسرم اجحاف میکنم ک هیچوقت تنها نمیبرمش بیرون....ی کارکن نسبت ب تو عذاب وجدان داشته باشه ک حداقل نیمی از مسافرت هاتون دوتایی باشه.خدایی آدم نیاز داره بخدا بحث این نیس ک بگی راضی نیس اونام باشن آدم واقعا دوس داره گاهی فقط و فقط خودش باشه و همسرش حتی خانواده خودش هم نباشن ....ایشالا خوشبخت شی فداتشم .راستی مادرشوهرت چقدر ببخشید سلیطه و پررو هستش .اتفاقا کاش میذاشتی بیفته ی چیزیش شه بلکه ادب شه ک لجبازی کردن فقط ب ضرر خودشه واقعا آدم نباید خودخواه باشه باید همیشه به این فکرکنه درسته من پسر بزرگ کردم انا اون دختریم ک با هزار امیدوآرزو میاد تو خونه حق داره با شوهرش بره بگرده و خوش باشه نباید ک پسر همیشه وردل مادرش باشه ک....

سنش زیاده .نمی‌دونم دیگه خدا بزرگه بازم توکل به خدا .دختر خوبیه ولی کلا مشکلات زیاد میشه دیگه پدر و مادرش نباشن 

انشالا حل میشه😢