ازبس همه بد شدن منم افسرده و عصبی شدم دیگه غیرقابل تحمل شده واسم اطرافیانم
تنها شدم خیلی تنهااا
شوهرم دروغگو و ....دیگه نگم کل تاپیکام درمورد شوهرمه
دلم خوش بود به خانوادم ،ولی ازبس زندگیه خانوادم بد شده ک یکی دوساعت ميرم خونه مادرم خوش باشم میبینم مامانم نشسته فقط مدام چشمش به گوشیه نمیدونم به کی پیام میده چیکارمیکنه بابامم ک همش خابه
هیچکس و ندارم نه دوستی نه کسی نفرت پیداکردم از زندگیم