بچها من سر یسری مسائل زیاد به همسرم گیر دادم بضیاش ب حق بود و بضیاش بیخودی خیلی ناراحت و عصبی کردم طوری ک زد گلدونمونو شکست و دستش جر خورد. تمام خونمو خون برداشت. الان مثلا امشب خونه مامانم بودیم اون داشت با لبتاپ بازی میکرد میگفت خیلی دوست داره انجامش بده اصلا هم فوتبالی نیست. ماهم فوتبال نگا میکردیم من نارت شدم قیافه گرفتم ک چرا تو لبتاپ بودیو فلان انقد داد زدم تحقیرش کردم که اخرش رد داد این بنظرم گیر دادن نا حق بود چون اونم ادمه و ی سلیقه ای داره،تاژه کامپیوتر خودش خراب شده و ی هفته دنبال این بود ک بازیرو تجربه کنه ک من زدم ترکوندمش . یوقتاییم من واقن حقممه ک بش گیر بدم مثلا یهو دیدی جلو مامانش تمام خرجی ک بمن کردرو میگ مامانشم روش نمیش بمن چیزی بگ ولی من میفهمم سرشو میندازه پایین دهنشو کج میکنه،(چون ما وضعمون خوب نیس اانگار مثلا پول کلاس منو خرج اضافی میبینه)منم همونجا گفتم همسرم هرسری مثلا هرجا نگو این حرفو،مادرشوهرمم زنک زده ب شوهرم ک اقا جلو من از کارایی ک نگین میکنه حرف نزن خوشش نمیاد (منو بد جلوه داده خدایی)اینم میگ مامان من خوبه تو بدی. حالا خلاصه امشب قاطی کردو برعکس همیشه ک تهش بام اشتی میکنه نکرد و حرف نزد باهام، ازونجایی ک عصبی بود تمام وقتاییم ک حق داشتم بهش گیر بدمو کرد نا حق و شخصیتمو برد زیر سوال گفت توفلانی بلانی و و و . الان زندگی ب گند کشیده شده چیکار کنم. چ رفتاری درسته مشاوره بدین.
اینم بگم من خیلی تحقیرش میکنم حتی وقتی ک حواسم نیس.امروزم اک گیر دادم بهش سر بازی بخاطر این بود ک تحت تاثیر مامانش قرار گرفتم نمیگم تقصیر اونه ولی اونم بهم جو داد،دوتایی زدیم تخریبش کردیم.بجای اینکه پشتش باشم خرابش کردم ـ. چیکار کنم رابطرو درستش کنم.
نگید باهاش حرف بزن همسرم میشناسم الان وقت منطقی حرف زدن نیست اعصابش داغونه.