ترمز نگرفت ماشین هر چی زور داشت خورد ب سنگ بزرگ تو جدول فقط فهمیدم کلم بیجا خورد چون کمربند بسته بودم با همون سرعت خوردم ب لبه ستون ک پیش شیشه بلای دستگیره اینا دیگ بیهوش شدم هیچ چشام بسته شد گوشام کر انگار روحم از بدنم امدبیرون باخودم گفتم مردم همون ان خنده یه پیرزنی ک توخط واحد کارتش شارژ نداشت من کشیدم از کارتم براش بهم گفت عزیزم خدا همیشه مواظبت باشه
قشنگ حس کردم خندش خط واحد ابی یهویی انگار دوبار جون گرفتم چشامو بزور باز کردم ۴.۵ دقیقه طول کشید ولی سرم درد درد درد میکرد انقدر ترس داشتم ماشین پرس شده دراش باز نمیشد سمت خودم بزور با اون دراموم ببرون