2410
2396

سلام دوستان خلاصه بگم منو همسرم ب اختلاف خوردیم من رفتم خونه بابام مهرمو گذاشتم اجرا کلی رفت آمد تو دادگاه دقیقا روز محضر من برگشتم همسرم خیلی اصرار میکرد برگرد و از بزرگای فامیلشم آورد من برگشتم 

اوایل خیلی اذیتم میکرد یماهه مهربونه  وبا گریه زاری میگ جدا شیم من  نمیتونم زندگی کنم میگم چرا میگ بدهکارم منَظورشم اینه من طلاهامو بدم بفروشه 

خلاصه امشب گفت فردا بابات بیاد ببرت گفتم نمیش دوباره میگی خودش رفت خودت ببر تکلیفمم روشن کن حق حقوقمو بده برم 

یماه من کارم شده گریه زاری ک جدا نشم 

میدونستم خونوادش خیلی یادش میدن امشب با گوشیش پیام دادم ب خواهرش ک فردا میبرمش خونه باباش 

اونم گفت خودت نبر بزار باباش بیاد وگرنه باید نفقه بدی گفت چرا نتونستی طلاهاشو بدی الانم یجور بپیچون که فقط بره و چیزی دسش نگیره اگه نرفت به بابام بگو زنگ بزنه به باباش فش بکشه 

خیلی چیزای دیگه 

بنظرتون چیکار کنم 

نشونش بدم یا عکس بگیرم نگ دارم


تقدیر به خودتون واگذار میکنم...اما یه حرفی هست...مولانا میگه که؟شما پشت سرمن حرف می‌زنید..غیبت میکنید ..ونمیتونید حرفاتون رو به خودم بگید از عاجزی مثل من می ترسید ...اما ازخدا نمی‌ترسید .هر کسی ک از خدا نمیترسه من به خدا میسپارم....

بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید،

 خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان 

داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2442
2417

چرا برت گردوند؟

👑السلام علیک یا صاحب الزمان👑                                                                                                                                 დღ ما را به سخت جانیِ خود ؛ این گمان نبود..."
2451
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2412
2440
2431
2052
2037
2449
2108
داغ ترین های تاپیک های امروز