2733
2734

۲۵سالمه ازوقتی یادم میادمامانم همش غرمیزد که بایدازدواج کنی ومنومقایسه میکردبادوستام ودخترای فامیل اسم خواستگارکه میادحالم عجیب بدمیشه اصلادوس ندارم کسی بیادخونمون اونم برای خواستگاری😫😫😫😫دوتاخواهرکوچیکترازخودم دارم یکیشون۲۰سالشه بعدمامانم میگه تاتوازدواج نکنی نمیشه خواهرت ازدواج کنه من راضیم همین الان ازدواج کنه ولی کاری بامن نداشته باشن ولی نمیفهمن هی منوعصبی میکنن میگن چراخواستگارمیادنمیذاری بیان ندیده ردمیکنی نمیفهمن من حالم بدمیشه😖😖😖😣😣کابوسم خاستگاریه،من سرکارمیرم مستقلم ولی فشارخونواده وکنایه های مادرم منو ب فکرخودکشی میندازه بگیدچکارکنم


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

خوب اگر با ازدواج اوکی هستی چرا تو محل کار یا جامعه فرد مورد نظرت رو پیدا نمیکنی که با تفاهم‌پیش برید و با علاقه و شناخت ازدواج کنید 

اگر هم کلا مخالفی به مادرت بگو تا کی میخواهید دعوا کنید

2738

عزیزم همه همین حسو دارن چون انتخاب مهمیه

منم بین دو تا از خواستگارام مونده بودم که کدوم رو انتخاب کنم و همش با خودم میگفتم اه کاش دوتاشونم رد کنم راحت شم چون خیلی ذهنم درگیر بود ولی الان که با یکی از اون خواستگارا ازدواج کردم و انتخابم درست بوده میگم وای چه اشتباهی خوبه رد نکردم🤣

سخته ولی خب بابد انتخاب کنی

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز