از دیشب سعی کردم ب اعتیادش گیر ندم و یه مدت با محبت بیارمش طرف خودم بلکه ترکش دادم، سرشب گوشیشو برداشتم و دیدم در حد ده دیقه با داداش بیشعور و معتادش حرف زده، گفتم داداشت کارت داشت زنگ زده؟؟ جواب نداد و با دخترم بازی کرد، بعد پذسیدم نگفتی؟ یکم ان و من کرد و گفت هیچی احوالپرسی کرد، گفتم خوب بود حالش؟اگ نزدیک بود دعوتش میکردی بیاد خونه، گفت نه سرکار بود، یهویی گفت فضولیش ب تو نیومده و دیگ دستت سمت گوشی من نره و ب تو ربطی نداره کی بمن بزنگه و....گفتم بمن ربط داره چون زندگی مشترکه قرار نیست با اعتیادت کنار اومدم هرکار دلت خاست بکنی،شروع کرد فحاشی،منم باهاش قهرم،حالام رفته تو.قیافه و نشسته پا کشیذن،خبرمرگش