من ده ساله ازدواج کردم همش ذهنم برمیگرده به نامزدی و عروسی و اوایل که خانواده شوهرم اذیتم میکردن و کلی حرص میخورم ، چیکار کنم واقعا ازین فکرا خلاص بشم، تا حواسم از افکارم پرت میشه یهو میبینم کلی حالم بده
هر کی میگه فراموش کن درست میکه اما باید بشه که فراموش کرد بعضی خاطرات تو ذهنت نقش بسته و فراموش شدنی نیس عین ی فیلم میاد تو ذهنت منم کلی خاطره بد تو ذهنم حالم خراب نیمته
آرام باش عزیز من آرام باش. حکایت دریاست زندگی، گاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک، ترشح شادمانی، گاهی هم فرو میرویم، چشمهایمان را میبندیم، همه جا تاریکی است. آرام باش عزیز من آرام باش دوباره سر از آب بیرون میآوریم و تلالو آفتاب را میبینیم زیر بوتهای از برف که این دفعه درست از جایی که تو دوست داری طالع می شود.چه می گذرد در دلم که عطر آهن تفته از کلماتم ریخته است چه می گذرد در خیالم که قل قل نور از رگ هایم به گوش می رسد چه می گذرد در سرم که جر جر توفان بند شده در گلویم می لرزد سراسر نام ها را گشته ام و نام تو را پنهان کرده ام می دانم شبی تاریک در پی است و من به چراغ نامت محتاجم توفان هایی سر چهار راه ها ایستاده اند و انتظار مرا می کشند و من به زورق نامت محتاجم آفتاب را به سمت خانه ی تو گیج کرده ام گل آفتابگردان وان گوگ حضور تو چون شمعی ته دره کافی است که مثل پلنگی به دامن زندگی درافتم قرص ماه حل شده در آسمان چه می گذرد در کتابم که درختان بریده بر می خیزند کاغذ می شوند تا از تو سخن بگویم
هیچی مثل من فراموش کن ..به روززندگی کن ...بافکرکردن به این چیزا خودتو داغون میکنی داره لحظاتت میگذره باغم سعی کن بخندی خودتوشادکنی باشادی بگذره ...اونا گذشته توروخراب کردن ..خودتون بافکردن به گذشته حال الانتو خراب میکنی
الهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم .هدیه برای امام زمان ...خدایاشکرت .ممنونم ازت .